مایشگاه نقاشی های حامد بهروزکار
چیدمانی از آتنا غفاری بیانیه نمایشگاه شدن حوادث و رویدادها تأثیر شگرفی در جهت تکامل و پیدایش تفکر و فرهنگ نو داشته و عامل تغییرات معینی در عرصههای اجتماعی بوده اند. بروز این رویدادها، گاه از خاستگاه اراده فردی و یا حاصل عوامل طبیعی و غیر محاط در اراده انسانی می باشد. آنچه حائز اهمیت است تغییر در ایستگاه نگرش به این حوادث است که میتواند فراتر از خوب و بد بودن ها، دگرگونی حاصل از رویداد را به اتفاقی در مسیر دگردیسی و دیگر شدن های انسان قرار دهد و یک آسیب و نقص را به فرصتی برای ایجاد یک قابلیت تبدیل کند. در حوزه سرامیک، «راکو» تکنیک پختی است که در آن بدنه شوک پذیر در حالت گداخته از کوره بیرون آورده میشود و در بستری از مواد قابل احتراق قرار میگیرد. شوک حرارتی و دود حاصل از سوختن مواد ، باعث ایجاد جلوه های بدیع و انحصاری در لعاب میشود. در این نمایشگاه تکنیک راکو به رویدادی تعمیم داده میشود که در آن ابژه های سرامیکی در فرآیند آسیاب شدن (جارمیل) به انتهایی نافرجام نمیرسند بلکه تبدیل به ماده ای لازم برای افزایش شوک پذیری در رویداد راکو …
دگرگونگى
دگرگونگى تغييري است مدام و مدام تا ابد، تا آنجا كه هست.
انسان در برخورد با خود در گذر زمان هميشه در اصلي ثابت، پیوسته در حال تغيير است. و در اين میان چيزي و يا لحظه ايى هميشه در حال مشاهده است. شاهدى بر روايت تغيير . تغييرى كه نه مثبت است و نه منفى. مثل يك عبور از جايى به جاي دگر كه هيچ ابتدا و و انتهايى در كار نيست.
او در گذشته ، آینده و گمشده در زمان حال سیر میکند و با هر وسیله و امکانی مدام به روايت همهِ خود ميپردازد
انسان امروز تعلق خاطره هاست بى آنكه دركى از آنچه بر او گذشته داشته باشد
مجموعه حاضر فهمی و یا برداشتی از اين سطور است كه در ابعادي به اسم و محدوده پرتره به انجام رسيده است.
سالهاي زياد و افراد زيادتري به نوعي و شايد ناخواسته در مواجهه با ذهن هنرمند، اثرشان را به عنوان يك زبان بيان و انتقال به این گونه برجا گزاشته اند كه نمودشان حاصل آثار در پيش روست.
دگرگونگى تغييري است مدام و مدام تا ابد، تا آنجا كه هست.
انسان در برخورد با خود در گذر زمان هميشه در اصلي ثابت، پیوسته در حال تغيير است. و در اين میان چيزي و يا لحظه ايى هميشه در حال مشاهده است. شاهدى بر روايت تغيير . تغييرى كه نه مثبت است و نه منفى. مثل يك عبور از جايى به جاي دگر كه هيچ ابتدا و و انتهايى در كار نيست.
او در گذشته ، آینده و گمشده در زمان حال سیر میکند و با هر وسیله و امکانی مدام به روايت همهِ خود ميپردازد
انسان امروز تعلق خاطره هاست بى آنكه دركى از آنچه بر او گذشته داشته باشد
مجموعه حاضر فهمی و یا برداشتی از اين سطور است كه در ابعادي به اسم و محدوده پرتره به انجام رسيده است.
سالهاي زياد و افراد زيادتري به نوعي و شايد ناخواسته در مواجهه با ذهن هنرمند، اثرشان را به عنوان يك زبان بيان و انتقال به این گونه برجا گزاشته اند كه نمودشان حاصل آثار در پيش روست.
تاریخ به ما نگاه می کند.
سردرگم در گذشته ی ما می چرخد، بودنش را به رخ ما می کشد و یا برای لحظه ای ما را در زمان حال رها می کند.
در همین جاست که ما به تاریخ نگاه می کنیم و در میان خاطرات و گذشته به دنبال سرنخی برای تحلیل روزمرگی خود می گردیم.
مجید فعال در مجموعه واکاوی، تاریخ را در مقابل مخاطب به چالش می کشد. تاریخی که ما با بینش و تفکر امروزی خودمان، به آن نگاه می کنیم، گاه نگاهی تند، گاه بی تفاوت و یا تمسخر آمیز.
آثار طنز تلخی به همراه دارند. طنزی که خود ما امروزه از تاریخ ساخته ایم تا آنها را مورد بررسی قرار دهیم اما با تیغ جراحی و یا مصلوب کردن مسیح بر سر میز شام!
در این مجموعه روابط بین عناصر نامانوس می باشد، همه چیز در جایی غیر فضای طبیعی خودشان نقش بسته اند. این همان نگاه آشفته ی ما به تاریخ است و این ما هستیم که تاریخ را این گونه ورق می زنیم، این گونه قضاوت می کنیم و با تمسخر آن را تخریب یا تحقیر می کنیم.
هاجر رهگذر
سردرگم در گذشته ی ما می چرخد، بودنش را به رخ ما می کشد و یا برای لحظه ای ما را در زمان حال رها می کند.
در همین جاست که ما به تاریخ نگاه می کنیم و در میان خاطرات و گذشته به دنبال سرنخی برای تحلیل روزمرگی خود می گردیم.
مجید فعال در مجموعه واکاوی، تاریخ را در مقابل مخاطب به چالش می کشد. تاریخی که ما با بینش و تفکر امروزی خودمان، به آن نگاه می کنیم، گاه نگاهی تند، گاه بی تفاوت و یا تمسخر آمیز.
آثار طنز تلخی به همراه دارند. طنزی که خود ما امروزه از تاریخ ساخته ایم تا آنها را مورد بررسی قرار دهیم اما با تیغ جراحی و یا مصلوب کردن مسیح بر سر میز شام!
در این مجموعه روابط بین عناصر نامانوس می باشد، همه چیز در جایی غیر فضای طبیعی خودشان نقش بسته اند. این همان نگاه آشفته ی ما به تاریخ است و این ما هستیم که تاریخ را این گونه ورق می زنیم، این گونه قضاوت می کنیم و با تمسخر آن را تخریب یا تحقیر می کنیم.
هاجر رهگذر
به نام او... این سَرهای فرو رونده و متکثر، سکوت و فغان برآمده از روح متلاطمِ در جسم، تاریکیِ پراکنده و هجوم سایههای رازآلود؛ تماماً راهی است برای رسیدن به نور. نور در این تصاویر نمود یک کنکاش بصری است. هدف از این بیان، تلاش برای دستیابی به نوعی خودآگاهی بوده است. حرکت اولیهی این جستوجو با واقع شدنِ هنرمند در مقابل دوربین عکاسی آغاز میگردد .اولین تصاویرِ به دست آمده صورتهایی قابل شناساییاند. اما در طی مسیر و با کنشِ تخریب چهره، روند شکلگیریِ آثار رو به سوی دیگری میبَرد .شیداییِ روح و جنون حاصل از سرگردانی در این راه، خیالاتی وهمانگیز را به تصویر کشانده و آنچه پدید آمده فرمهایی هستند انتزاعی. عناصر انسان نمای منهدم شده به چرخش تکرار شونده گرداگرد حفرهای از روشنایی درآمده و سپس از آن دور میشوند .این در بَند شدگی و دوردور ِ تسلسل، ماحصل تصویر را به عناصر و فرآیندی از طبیعت نیز همانند کرده است .ناگزیر در این افزودن و کاستن، ساحتی ظاهر گشته همچون سنگ سخت و شعلههایی که زبانه میکشند. بدین گونه تببین ضرورتِ نیل به معرفت، از یک دغدغهی درونی به گسترهای …
جهان تصور من است. (آرتور شوپنهاور)
از آنجایی که اراده ای بی نظم و فاقد خرد در هسته وجود انسان قرار دارد ، زندگی سراسر رنج است.زیرا این اراده همواره ناخشنود باقی می ماند.لذتهای زندگی فی نفسه مثبت نیستند، زیرا لحظاتی وجود دارد که در واقع ناخرسندی در آنها حاکم نیست ولی این لحظات به زودی سپری شده و جای خود را به رنج و خستگی میدهند و ما را تا دم مرگ همراهی میکنند. علاوه بر این خود انسانها نیز بر این رنج و خستگی می افزایند. روزمرگی و تکرار تا آنجا با بشر پیش میآید که گویی جزئی از او میشود و در نبودش زندگی معنای واقعی خود را از دست میدهد.
در این مجموعه به گونه ای سعی شده است تا در نگاهی متفاوت روزمرگی انسان و ناخرسندی وی در هر موقعیتی که هست به تصویر کشیده شود.
از آنجایی که اراده ای بی نظم و فاقد خرد در هسته وجود انسان قرار دارد ، زندگی سراسر رنج است.زیرا این اراده همواره ناخشنود باقی می ماند.لذتهای زندگی فی نفسه مثبت نیستند، زیرا لحظاتی وجود دارد که در واقع ناخرسندی در آنها حاکم نیست ولی این لحظات به زودی سپری شده و جای خود را به رنج و خستگی میدهند و ما را تا دم مرگ همراهی میکنند. علاوه بر این خود انسانها نیز بر این رنج و خستگی می افزایند. روزمرگی و تکرار تا آنجا با بشر پیش میآید که گویی جزئی از او میشود و در نبودش زندگی معنای واقعی خود را از دست میدهد.
در این مجموعه به گونه ای سعی شده است تا در نگاهی متفاوت روزمرگی انسان و ناخرسندی وی در هر موقعیتی که هست به تصویر کشیده شود.
این چیدمان یادبودی برای گفت¬وگوی مذهبی و بینافرهنگی¬ست که توسط انجمن صفاخانه¬ی اصفهان در سال 1902 در ایران ارائه شده بود. در این چیدمان از ویدیو و فضاهایی در جعبه¬های چوبی با ابعاد و اشکال مختلف، برای یکی کردن تجربه¬ی دیداری مخاطبان در دو محل برگزاری کاملاً متفاوت استفاده شده است؛ گالری ابد در ایران و مرکز فرهنگی-هنری هالیوود در فلوریدای امریکا. ترتب این چیدمان مخاطب را به کنکاش ایده¬ی تخیل و واقعیت در سه وجه مختلف فرامی-خواند. چه چیزی واقعی و چه چیزی غیرواقعی است؟ آنچه را که می¬دانیم، چگونه می¬دانیم؟ برای اجتماعاتی که جامعه¬ی ما در آن سازماندهی می¬شود، سیستم یک استعاره است؛ هزارتویی از فضاهای بسته که مردمان فرهنگ¬های مختلف برای تعامل و ارتباط با آن دست و پنجه نرم می¬کنند. از جوامع مجازی گرفته تا توده-های نسبتاً فیزیکی و فرهنگی، جامعه¬ی ما مملو از مرزها و موانع در فضا و درک برای کسانی است که برای مدت زمان مدیدی اینجا بوده¬اند و نیز برای آنهایی که به تازگی به اینجا آمدند. این چیدمان سردرگمی¬هایی را که ممکن است تحت این شرایط افزایش …
بخش دوم : مجسمه های مفهومی فرگشت تکامل زیستی یا فرگشت عبارت است از دگرگونی در ویژگیهای فنوتیپی موروثی که در طی زمان در جمعیتهای انتخاب طبیعی صورت میپذیرد. اما آن چه حائز اهمیت است، چگونگی تشکیل گوناگونی ژنی است که یا از جمعیتهای دیگر تامین میشود یا از درون جمعیت با سازوکاری متفاوت به نام «جهش» جهش یا نقص ترکیبی ... حاصل عواملی ناشناخته یا غیر متجانس با بستر خود میباشد که نهایتا عملکرد قابل پیشبینی ندارد. اما مهم-ترین عامل حدوث تنوع ژنتیکی به عنوان ماده خام برای فرایند انتخاب طبیعی و نهایتا فرگشت میباشد. حدوث اتفاقی که فی الذاته نقص بشمار میآید اما بالقوه امکانی ایجاد میکند که در صورت هم سویی با شرایط منجر به ایجاد و خلق گونهای جدید یا تکامل میشود. جهش گاهی به صورت بروز نوعی آریتمی در روند ریتم وار حوزه مورد نظر و نهایتا ظهور نوع متفاوتی از ریتم عمل میکند. انسان محوری، غیرمتجانس بودن عوامل جهش، ابهام در نتیجه و عملکرد، همسو نبودن با طراحی هوشمندانه میتواند از محورهای ارجاعی برای فرگشت باشد. در صورت تعمیم تئوری …
فراجهش فرگشت، اتفاقی به اختیار نیست. رخدادی نامتجانس است که به جهش زیستی و تحول اجتماعی می¬انجامد. اختلالی که ممکن است به یک اتفاق متحول کننده و یا گسستی ویرانگر منجر شود. فرگشت در تعریفی متداول، جهشی است ژنتیکی که با جابه-جایی نسل¬ها، موجبِ تکامل زیستی و اندامی می¬گردد. این نوع دگرگونی¬ها که در صفاتِ ساختاری و رفتاری تغییر ایجاد می¬کنند، زیرساخت¬های اجتماعی را نیز در حوزه¬های مختلف متحول می¬سازند. از آنجا که کلیتِ جهان هستی خارج از دو منظرِ انسان و محیطِ پیرامونِ انسان نیست، ارجاعِ چنین مفهومی به ابعادِ ذهنی و سپس عینی با خوانشی شخصی از سویِ هنرمند قابلِ پذیرش است. اما تجسم و به نمایش گذاردنِ چنین واقعه¬ای بیش از آنکه غیرممکن باشد، امری بیهوده و پیچیده به نظر می¬رسد. چرا که این مفهوم گسترده¬تر از آن است که به نظر می¬آید. اما در روندِ شکل¬گیری فرآورده¬ی نهایی و پدیده¬هایِ حاصل از واقعه، رخداد یا اتفاق، با در نظر گرفتنِ آن در پسِ ذهن، که خود به خود تمامیِ رویدادها و رویکردهای فردی و اجتماعیِ جهانِ گذشته، حال و آینده را شامل می¬شوند …
نمایشگاه زیور آلات دست ساز «جانان» با نگاهی به زندگی تاج السلطنه
جهان امروز ما سرشار از سازگاری ناسازههاست. این غیر ممکن است. در حالی که ناممکن بودن سازگاری ناسازه بدیهی به نظر میرسد. اما پذیرفتن چنین نقیضهای فریب خوردن است. حال آنکه مردود دانستن آن هم چندان جایز نمینماید، زیرا این وضع موجود است که چنین سازگاری را طبیعی مینمایاند؛ زندگی امروز ما سرشار از سازگاری ناسازه است.
میتوان تا ابد با بیانی چنین متناقضنما پیش رفت، اما داستان هنوز آغاز نشده تمام میشود، زیرا سازگاري درون سويههاي متناقض ناممکن است. آنچه پیش روست پراکندهگوییهای ما از تناقض موجود در افکار و تجربیات فردی و اجتماعی است که بیان آن چندان هم ضرورتی ندارد. اما در این آشفتگی، پرداختن به کدام ضرورت ضروری است!؟ معنا، تفکر یا تناقض معطوف به آن!؟
زروان روحبخشان ـ محمود محرومی
آذر 1395
میتوان تا ابد با بیانی چنین متناقضنما پیش رفت، اما داستان هنوز آغاز نشده تمام میشود، زیرا سازگاري درون سويههاي متناقض ناممکن است. آنچه پیش روست پراکندهگوییهای ما از تناقض موجود در افکار و تجربیات فردی و اجتماعی است که بیان آن چندان هم ضرورتی ندارد. اما در این آشفتگی، پرداختن به کدام ضرورت ضروری است!؟ معنا، تفکر یا تناقض معطوف به آن!؟
زروان روحبخشان ـ محمود محرومی
آذر 1395
خلق فضايي با روح دراماتيك،و زبان توانمند بصري ،همچون نوشتار يك متن ،در مديوم اجرايي متفاوت از اصلي ترين بنيانهاي فكري خلق اين مجموعه بوده است .اين مجموعه به شيوه ي عكس -نقاشي(فتو-پينتينگ)خلق شده است.سراميكها و خطوط منحني در اين آثار از انتقال مفاهيمي بنيادين كه سينه به سينه نقل مي شوند روايت مي كنند.عكسها سياه و سفيد اند اما به وضوح جنسيت و شكنندگي خود را به نمايش مي گذارند.در اين آثار سعي در آن شده تا رنگ و عكس با خلوص كامل در كنار يكديگر قرار گيرند ،رنگ در همان مفهوم پيگمنتي خود،و عكسهاي سياه و سفيد نيز تنهادر همان حيطه ي مفهومي خود و به صورت كاملا انتزاعي نقششان را ايفا مي كنند .آثار از شكنندگي و زيبايي سراميكهاي جهان گرفته تا روح دراماتيك انساني را بر دوش مي كشند،تقارن و تكرار فرم در عكاسي اين مجموعه روحي زنانه به آثار بخشيده است ،كه در كنار واژه ي سراميك (جدا از مليت و زادگاه تولدشان)اين زنانگي ملموس تر مي گردد.سراميك زنانه ترين و شكننده ترين مديوم در صنايع دستي مي باشد كه خلق آن با هر شيوه اي در هنر هاي تجسمي امكان پذير است ،و از ظرافت …
از آنجا كه تعاريف و مرزهاي هنر نامشخص، ناهمگون و بحث انگيز است، آيا ميتوان صنايع دستي را شاخهاي از هنر قلمداد كرد و براي آن جايگاه زيبايي شناسي قائل شد يا اساساً صنايع دستي به واسطهي ماهيت جامع و پويايش في نفسه هنر است؟ شايد نه هنر است و نه صنعت بلكه به واسطهي جنبهي كاربردياش همواره در مرز و در تبادلي دوسويه ميان صنعت و هنر قرار ميگيرد! اساساً تضادِ غريبي در ماهيتش به چشم ميخورد، از يك سو تأكيد بر لزومِ كاربردي بودنِ مصنوعِ دستي و جنبهي فايده گرايش آن را به سمت تكنيكي شدن و نوعي خصلتِ صنعتگونه سوق ميدهد و از سوي ديگر تأكيد بر جنبهي زيباشناسانهي صِرف و مفهومي شدنش، آن را به هنر بدل ميكند. تا حدودِ زيادي داوري منفي در خصوصِ صنايعدستي و قائل شدن به جايگاهي فرومرتبه براي آن، به علتِ كاربردِ فايده گراي روزمرهاش در يك برهه از تاريخِ حياتِ بشر، بوده است. همانطور كه سابرينا گشوانتنر نيز خاطر نشان ميسازد، "بزرگترین نقطهی قوت صنایعدستی، بزرگترین نقطه ضعفِ آن نیز به شمار میآید، صنایع دستی میتواند به شیوهای که هیچ گاه …