بیوگرافی


کیانا آقاربی، متولد 1373، تهران
کارشناسی صنایع‌دستی (دانشگاه هنر تهران)
کارشناسی ارشد نقاشی (دانشگاه تهران)

رزومه


نمایشگاه‌ها و جشنواره‌ها
شرکت در نخستین جشنواره ملی دانشجویی صنایع‌دستی «گنجینه».
شرکت در نمایشگاه گروهی نقاشی در نگارخانه دانشکده هنرهای تجسمی.
حضور در دومین اکسپوی دانشجوی الزهرا.
حضور در سیزدهمین جشنواره هنرهای تجسمی فجر (1399).
برگزیده دومین سالانه هنرهای تجسمی ساتین در بخش چاپ دستی (1400)
برگزیده جشنواره افق 1400 (1401)
حضور در سومین سالانه هنرهای تجسمی ساتین در بخش نقاشی (1402)
برگزیده در جشنواره خور در بخش نمایش فیزیکی آثار هنرمندان خور (1402)
حضور در جشنواره گزارش اقلیت (1402)
برگزیده در پروژه استعدادیابی «واکاوی» آرتبیشن (1402)
حضور در نمایشگاه گروهی نقاشی (واکاوی) در گالری آرتیبیشن (آرتهال) (1402)

مقالات:
-بررسی مثلث هنرمند، اثر، مخاطب (توجه به تعامل نقاشی با مخاطب)، مجله : مطالعات هنرهای زیبا، بهار 1401، شماره 7 (‎12 صفحه - از 14 تا 25 ).
- تعامل نقاشی معاصر با هنر چیدمان در ایران )مطالعۀ موردی: 15 اثر از هنرمندان ایرانی(، مجله: مطالعات عالی هنر، زمستان 1402، دوره ۳، شماره ۲، صفحات ۴۳-۲۱.

توضیحات


مجموعه‌ی گم‌گشته از يك احساس دروني سرچشمه مي‌گيرد؛ احساسى كه از پى ناهنجاری‌هاى زندگى بشر به‌وجود آمده‌است و سرگشتگی انسان امروز را، انسانی که مفهوم هویت خویش را در زندگی روزمره‌ی خود نمی‌یابد، روایت می کند. بی‌زمانی و بی‌مکانی فضای وهم آلود و نامعین آثار این مجموعه، بیانی از تنش‌های زندگی مدرن، اضطراب و القای حس تنهایی، ناآرامی و سردرگمی است.
نمایش توأمان فضای بیرون و درون سازه‌ها و درهم تنیدگی آن‌ها به‌صورت یک کل واحد با رد پای حضور فرد، دنیایی را به تصویر می‌کشد که بازتابنده‌ی فضای درون آدمی؛ بازتابی عینی از ذهنیات و حالت‌های روحی اوست و از پشت پرده‌ی زندگی او سخن می‌گوید، از تنهایی او، از استیصال و از جبری که بر زندگی‌اش سایه افکنده، به‌طوری‌که سایه‌اش جای خود واقعیش زندگی می‌کند. او در میان دیوارهای قطور بلند خودساخته‌اش محبوس است، هرچند با رابطه با انسان‌های دیگر سعی در نفی این حقیقت دارد، ولی حتی در عین همراهی با دیگران، او بازهم تنهاست. این آشفتگی حاصل همین کشاکش است، زیرا از مواجهه با حقیقت ترس دارد ،گويى دچار بحران هویتی و سردرگمی‌ مزمن گشته‌است و در این هزارتوی سرگردان به‌دنبال هویت خویش است. نه می‌داند به کجا تعلق دارد و نه کاری از دستش برمی‌آید. در رویایی مبهم توأم با دوگانگی‌ها؛ تضاد میان زندگی و از پا افتادگی، امید و ناامیدی، بودن و نبودن، دل‌ بستن و دل گسستن و... به‌سرمی‌برد؛ هم به آن وضعیت دل‌بستگی پیدا کرده و هم می‌خواهد خود را از آن رهایی دهد.