بیوگرافی


حضور «مرد مکعبی» یا «مکعب» در نقاشی های من، در میانه دنیای نقاشی حرفه ای ام آغاز شد، در پی حادثه‌ای که منجر به از دست دادن چشم راستم شد.
دیدن من دچار اختلال شد و در نقاشی هایم یک دگرگشت ایجاد شد. از این رو میگویم دگرگشت که معتقدم حتی عدم بینایی هم نقاشی را ناممکن نمی کند، دیدنش را شاید اما کشیدنش را هرگز. دیدن من دیگرگونه شد اما تاریخ نقاشی تاریخ دیگرگونه دیدن است و اساسا این اختلال بصری، اختلال صوتی و اختلال نوشتاری است که هنر و جامعه را تغییر می دهد. من در هنر به یک استاندارد اعتقاد دارم و آن هم استاندارد اعلای غلط کردن است، استاندارد اعلای اختلال.
فرق دیدن جهان با یک چشم و دو چشم، مثل فرق سطح و حجم است، مثل فرق جهان دو بعدی و سه بعدی، فرق مسطح و مکعب.
من در جهان واقع، در فاصله گذاری ها دچار اشتباه شدم، در رانندگی در رعایت فاصله صحیح با ماشین جلویی مشکل داشتم چون فاصله ها را مثل دیگران متوجه نمی شدم اما من در جهان واقع بسیار محافظه کارم و مجبور شدم برای خودم محاسباتی پیش بگیرم. در جهان واقع، در رانندگی اشتباه یعنی تصادف یعنی خسارت اما در هنر ما محافظه کاری را کنار می گذاریم، در هنر اشتباه و اختلال ابزار ماست.
پس دیدن با یک چشم، رفتن بر همان طریق دیگرگونه دیدن بود، پس شکایتی نیست.
اما، بطور فیزیولوژیک، یک جابجایی اتفاق افتاده بود، یک نابجایی؛ یک پروتز به جای یک چشم ام نشسته بود. تا قبل از این اتفاق، چشم من سوژه بود، سوژه ای که به جهان می نگریست اما بعد از این حادثه، چشم من فقط یک ابژه بود، چیزی که مثل یک چشم «دیده شود» نه اینکه مثل یک چشم «ببیند».
این پایانی بود برای یک چشم من و البته روح و روانم را معذب کرد اما پایان، گرچه برای همه پایان است ولی برای یک هنرمند نقطه ی عزیمت یک ترسیم تازه ی هنری است و ما از این جهت خوشبختیم و
مکعب ها در آثار من، دال بر جهان سه بعدی، استعاره ای از پروتز و نشانه ای از این خوشبختی است.
این نقاشی ها چالش من برای ترکیب سخت مکعب با فرم نرم صورت یا بدن برای پذیرش حضور نابجا و نامتعارف پروتز در صورتم شد.
این احساس حتی زمانی که به آینه نگاه می کنم نیز با من است.
حجم این فرم نامتعارف گاهی کمتر یا بیشتر از کل فضای بوم نقاشی ها را در بر می‌گیرد. این مدلول، دال بر نگاه من به پروتزی است که بر چهره دارم.
هم اکنون من با تصاویر دو بعدی مواجهم با توهمی سه بعدی از تصاویر ضبط شده در خاطرات ۳۵ سال زندگی با دو چشم.
برای من موقعیت اشیا و فرم‌های پیرامونی همواره توام با تردید است و این به دلیل عدم درک صحیح فاصله بین من و آنهاست.
چالش دیگر من ناظر بر وجود توهمی ست که بیننده برای لحظاتی موقعیت وجایگاه فرم‌ها و سطوح را از دست بدهد و بر احساس و نگاه همیشگی من منطبق شود.
در طول روند و اجرای نقاشی، بارها فرم‌ها و مولفه های نقاشی جا به جا و یا حذف می شوند به طور ی که ممکن است هیچ اثری از شروع نقاشی باقی نماند. این فرآیند تا زمانی ادامه پیدا می کند که به نتیجه مطلوب برسم و مطلوب لزوما رسیدن نیست، چرا که فکر میکنم اضطراب در رسیدن است و نه در نرسیدن. و البته این امر برای من کنايه ای نیز خواهد بود، کنایه ای برای خودم؛ که با ازدست دادن حتی ارزشمند ترین ها ، همچنان می توان ادامه داد.

رزومه


• اسم هنرمند: محسن حسینمردی
• تاریخ و محل تولد: 1356- تهران
• تحصیلات: دیپلم
• تاریخ شروع به نقاشی: 1372
• اساتید مهم و افراد الهام بخش در هنر: بهزاد شیشه گران- بهروز مسلمیان
• اولین مجموعه: 1383- متولد نیمه مرداد
• مجموعه ها: 5 مجموعه- نزدیک به 200 اثر
• توضیح مختصری از شکل گیری مجموعه ها:
مجموعه متولد نیمه مرداد: شرح:پرتره های محمود دولت آبادی
مجموعه خواب سرد- شرح: مجموعه فیگوراتیو تاثیر گرفته از فضا و اتفاقات شخصی پیرامون
مجموعه دنیای نیمه تاریک من- شرح:مجموعه پرتره های بزرگ با توجه به شرایط شخصی
درونگاه- شرح: پرتره های با سایز کوچک متاثراز فضای ذهنی شخصی
مجموعه بدون نام- شرح: مجموعه فیگور و پرتره متاثر از فضای جامعه

توضیحات


انسان دغدغه و سوژه همیشگی کارهای من بوده است. اگر چه مجموعه اخیر موجوداتی اند که کمتر شباهتی به ایده آل انسانیت را می توان در آنها سراغ گرفت. اما آنچه این موجودات تکه تکه و مسخ شده را به انسان نزدیک می کند پویایی و تحرکی است که در این موقعیت جدید با آن روبرو هستند. در واقع آنها بر صفحه بوم ایستا نیستند.این اشاره ای به واقعیت زندگی امروزه است .به نظرم پیدا کردن نسخه ای که بتوان با آن به انسانیت مطلوب بازگشت کاری بسیار سخت و شاید دست نیافتنی باشد. این موضوع دغدغه همیشگی من در تمام لحظات بوده است و این تصاویر پاسخی شخصی به این پرسش است که اگر چه هر روز تکه تکه می شوم، تغییر می کنم یا تغییر داده می شوم، و یا در موقعیتهای سخت و پیچیده قرار می گیرم اما به دشواری وضعیت خود آگاهم و سعی می کنم پرسشگر انسانیت باشم و یا دستکم به آن عادت نکنم.
خواب دنیای رمزآلودی است که رویاها ترسها و دغدغه های دنیای بیرونی بی پرده در آن تجلی پیدا می کند. از این رو من نیر برای خلق آثارم از الگوهای ذهنی استفاده می کنم و در حین انجام کارهمچون خوابهایم, سوژه هایم بارها و بارها تغییر می یابند تا با موقعیت پیش آمده روبرو شوند. و مطلوب ترین فرم را پیدا کنند. بکارگیری واژه اعتراض در این روزها اگر چه معناهای متفاوتی پیدا می کند، اما من به موقعیت امروزی معترض هستم. آنچه برای من باقی مانده نه یک رویا که یک خواب سرد است