- L’art Pompier
در اواخر قرن 19 ميلادي، همه هنرمندان، سبك مدارس و دانشگاه هاي هنري را دنبال مي كردند اما بعدها گروه جديدي از هنرمندان مدرن با ذهنيت جديد ظهور پيدا كردند كه اين سبك را نمي پذيرفتند و شروع به ابداع سبك هاي جديد خود كردند. ساير هنرمندان دانشگاهي آنها را Pompier مي ناميدند كه بايد از آنها دوري كنند. معناي تحت الفظي اين كلمه آتش نشان بود و به طور كنايه آميز در مورد اين گروه كوچك هنرمندان به كار مي رفت كه مي خواستند سبك جديدي را تجربه كنند. بعدا در بحث ها وگفتگو هاي گروه ها از اين گروه با نام L’art Pompier ياد مي كردند يعني هنر آتش نشان ها.
- Peredvizhniki
اين نام متعلق به يك جنبش هنري بود كه در قرن 14 ميلادي توسط عده اي از دانشجويان آكادمي امپريال هنر روسيه شكل گرفت. اين گروه سبك كار دانشگاه و اساتيد را بسيار محافظه كارانه مي دانستند بنابراين بعد از اينكه نتوانستند آنها را مجبور به افزايش تكنيك هاي جديد كنند دانشگاه را ترك كرده و جامعه هنري خود را با اين نام تشكيل دادند. ويژگي برجسته هنري اين گروه اين بود كه از زندگي مردم عادي تصوير سازي مي كردند بجاي پرداختن به زندگي اشراف زادگان. و بعدها تعداد بيشتري از هنرمندان به اين گروه پيوستند طوري كه نقاشي هاي معروف روسيه از دل اين گروه بيرون آمدند. از جمله Bogatyrs by Viktor Vasnetsov و Morning of Streltsy’s execution by Vasily Surikov و , Morning in a Pine Forest by Ivan Shishkin .
- Wet-on-wet or Alla prima or Au Premier Coup
تكنيك تر روي تر يك تكنيك سريع نقاشي است. در اين تكنيك نقاش بايد قبل از اين لايه اول رنگ خشك شود لايه بعدي را روي آن بزند. بنابراين لازم است كه سرعت عمل كافي را داشته باشد تا بتواند احساس مورد نظرش را در نقاشي پياده كند. لغت Alla prima يك واژه ايتاليايي و لغت Au Premier فرانسوي است.در كل اين نقاشي ها فقط در يك مرحله كامل مي شوند اما بسته به نوع رنگ روغن استفاده شده برخي از آنها هفته ها هم كار برده اند. نقاشان برجسته اين سبك Paul Cezanneو Frans Hals و Rembrand و Claude Monet بودند اما معروفترين آنها Bob Ross در سال 1980 بود كه در يك برنامه تلوزيوني زنده به نام لذت نقاشي با اين روش در عرض نيم ساعت نقاشي را به پايان مي برد. نقاشي زير و بويژه خز روي كت مرد با اين تكنيك رسم شده است.
- Golden ratio AKA divine proportion AKA Phi
نسبت طلايي يا نسبت الهي در نقاشي نيز مانند ساير هنرهايي مثل مجسمه سازي وپيكره سازي به كار مي رود. مقياسي است براي هنرمندان تا ميزان توانايي و مهارت خود را بسنجند. نسبت طلايي در همه علوم و فنون مثل موسيقي و رياضي و طراحي وجود دارد. تعريف ساده آن به اين شكل است كه يك نقطه را روي يك خط طوري پيدا كنيم كه نسبت بخش بزرگتر به بخش كوچكتر برابر باشد به نسبت بخش كلي به بخش بزرگتر. نسبت طلايي در رياضي برابر 1.618 است. اين نسبت را مي توان در مستطيل،دايره،گردباد، گل ها، گياهان وكهكشان هاي مارپيچ و حتي مولكول DNA ديد. هنرمندان دوره رنسانس هم اين نسبت را مي دانستند و از آن استفاده مي كردند.به طور مثال نقاشي هاي The Last Supper و Mona Lisa و Birth of Venus را مي توان نام برد.همچنين در معماري بناهايي مثل تاج محل، اهرام مصر ، معبد پانتنون و حتي در لوگوي شركت اپل ديده مي شود پس قطعا اين نسبت در بدن انسان هم وجود دارد. همانند نقاشي زير اثر داوينچي.
- Underdrawing
قبل از اينكه هنرمند نقاش رنگ نهايي را روي تابلو بزند، نقاشي موجود يك پيش زمينه اي از نقاشي نهايي است. بعد از كامل شدن نقاشي از روي نسخه نهايي آن كسي نمي تواند تصوير پيش زمينه را تشخيص دهد. اين تصوير فقط از طريق فناوري مادون قرمز قابل تشخيص است. همچنين تمام تغييراتي كه در طول كار روي نقاشي صورت گرفته را مي تواند نشان دهد. اين تغييرات را پشيماني ناميدند.
- Vincent Van Gogh's double square technique
گاهي اوقات ونگك براي نقاشي هاي خود از دو بوم كنار هم استفاده مي كرد. تا زاويه ديد وسيع تري داشته باشد. مثل تابلوي مزرعه گندم و كلاغ ها. بعد از او پيروانش و بسياري از هنرمندان ديگر به اين كار تشويق شدند و حتي گاهي براي نقاشي هاي سفارشي از بيش از دو بوم استفاده مي كردند. تكنيك ديگري هم وجود دارد كه در آن نيز دو بوم استفاده مي شود اما موضوع نقاشي هاي آنها با هم فرق دارد.
- Hatching
هاشور يا سايه زني. اين اصطلاح در نقاشي به معني استفاده از خطوط فراوان براي ايجاد سايه و تن هاي مختلف است. اين روش در اغلب نقاشي هاي استادان قرن 15 ميلادي ديده مي شود. انواع مختلفي دارد مثل سايه زني خطي و يا هاشور زدن كه به اين بستگي دارد كه نقاش چگونه بخواهد از خطوط براي ايجاد تن استفاده كند. تكنيك سايه زني از زمان رنسانس وجود داشته و نقاشان زيادي با اين روش پرتره هاي زيادي كشيده اند. اين روش همچنان پيشرفت كرد تا جايي كه نقاشان ماهر با سايه و هاشور نقاشي هاي پيچيده اي كشيدند كه با نقاشي هاي ساير سبك هاي ديگر قابل مقايسه اند.
- Objet d’art
منظور از اين لغت فرانسوي همان اشياء هنري است. اين اصطلاح براي كالاهاي هنري عجيب و منحصر بفرد و عمدتا سه بعدي و نادر و حتي اشياي دكوري به كار مي رود. به طور كلي هنر هيچ مرزي ندارد. حتي يك قوطي نمك مي تواند كاربردي باشد و يا يك شي هنري دكوري. اما خيلي سخت است كه بخواهيم اين اشيا را جزء انواع گروه هاي هنري دسته بندي كنيم.
- Tondo
اين اصطلاح نامي است براي هر اثر هنري كه به شكل دايره است. دايره اي كه قطر آن از 2 فوت كمتر نباشد. اين سبك از دوران رنسانس وجود داشته و مي توانيم انواع آن را در كليساها يا مكان هاي مقدس ببينيم كه معروفترين آنها تابلوي زير اثر ميكل آنژ است.
- Pyramidal composition
آرايش هرمي. اين يك تكنيك برجسته و موثر در نقاشي است. و در نقاشي هاي معروفي مثل موناليزا به كار رفته است. همانطور كه از اسم آن پيداست اين تكنيك موضوعات و شخصيت هاي نقاشي را طوري كنار هم قرار مي دهد كه در يك الگوي هرمي جاي بگيرند. همانند نقاشي زير كه قسمت پايين نقاشي را بدن شخصيت پوشانده و بيشترين توجه و تمركز به نوك هرم مي باشد. بنابراين با اين تركيب بندي نقاش اين قدرت را دارد كه توجه بيننده به محل مورد نظر خود جلب كند. با اين كار نقاش مي تواند با موضوعات و شخصيت هاي خود در نقاشي بازي كند و ارزش آفريني كند . شايد به اين دليل است كه داوينچي در اغلب نقاشي هاي خود از اين سبك استفاده كرده است.