مبنای این گفتمان را به ترتیب اولویت، اهمیت و میزان تاثیرگذاری پیش نگاه در ارتباط دو جانبه مخاطبین و گالری ها و تاثیر هردو عامل بر اقتصاد هنر نهاده ایم.
ضمن خیرمقدم به آقایان دکتر بهنام کامرانی و دکتر محمدرضا مریدی، در مورد مسائل بنیادی و پیرامون آنچه که بر پیشبرد اهداف اقتصادی گالریها و هنرمندان تاثیر میگذارد، مورد بررسی قرار میدهیم.
- از دیدگاه شما که هنرمند ، محقق و استاد دانشگاه میباشید، افزایش تعداد گالریها تا چه اندازه میتواند دستاوردهای مثبت و عکس آن را به همراه داشته باشد؟
- باتوجه به اهمیت حمایت از گالریها و عدم هرگونه پشتیبانی، به خصوص از جنبههای اقتصادی، جذابیت حضور هنرمندان را در چنین مکانهایی چگونه میتوان بررسی کرد؟
- سیر تحولات رویدادهای هنری، در طی سالهای گذشته را چگونه ارزشیابی میکنید؟
- افق دید شما در مورد فعالیتهای اصلی و جنبی گالریهای جدید چگونه میباشد؟
- دیدگاهتان در مورد همراهی اساتید با هنرمندان جوان در گشایش نمایشگاههای گروهی اخیر، چیست؟
- نظرتان در مورد هنرمندان نوظهور چگونه است؟
کامرانی: ابتدا بهتر است از رشد گالریها، سیر تحولات و میزان تاثیرگذاری آنها شروع کنیم. لازم میبینم که در مورد همین موضوع و حواشی آن جلسه را جلو ببریم. باتوجه به نوع فعالیت و پژوهشهای آقای دکتر مریدی که در حوزه اقتصاد و مارکتینگ هنر است ، میتوان با همسو کردن گفتگو باتوجه به این دو جریان، یعنی حضور گالریها و تاثیر آنها بر جامعه و اقتصاد هنر آغاز نمود.
مژگان قدوسی: باتوجه به رشد فزاینده گالریهای جدید و فعالیت درخشان برخی از آنها در مقایسه با گالریهای قدیمیتر شایان ذکر است که حضور تاثیرگذار و پویای هنرمندان جوان و نوظهور در میدان تحلیلهای شما اساتید قرار گیرد.
کامرانی: به نظر میرسد که نمایشهای اخیر، که برای ارائه کار آثار هنرمندان درگالریها میباشد، در سیر تاریخی خود ،یک پدیدة مدرن هستند. مناسب میبینم که به پیشینة گالریها در ایران اشارهای داشته باشم. اولین مکان نمایش با نگارخانه متعلق به صنیعالملک بوده است که از آن بهعنوان تماشاخانه نام برده میشد ، بهطوریکه آثار شاگردهایش را در روزهای جمعه، در محل آموزش ، به نمایش درمیآورد و خبر این گونه نمایشها را در روزنامههای زمان خودش به اطلاع عموم میرساند.
با گذشت زمان، شاهد این امر هستیم که کارکرد گالری ها خاصتر میشود و جنبههای تخصصی نمایش اثر و کالبدی گالری اهمیت بیشتری پیدا میکند. بهطوری که در سالهای اخیر، با تغییر کاربری ساختمانها مواجه شدهایم.
حتی در مواردی ، معماری برای گالری و در خدمت گالری ساخته شده است .در این روند نورپردازیها تخصصی تر شده و از نقطه نظر من حوزة نمایش هنر معاصر و معماری داخلی ، بر جنبههای چیدمانی و نمایش گالری بسیار موثر واقع شده است.
به خصوص پس از نمایشگاههای هنر جدید موزه، شاهد آن بودیم که گالریها، کمکم، ابزار نصب تابلوها ازجمله زنجیرها و میلهها را کنار گذاشتند. هنرمند بدین ترتیب آزاد شد که از همهی فضای گالری و دیوارها استفاده نماید. بدین ترتیب، امروزه گالریدارها آگاهانهتر، مکان و معیارهایشان را برمیگزینند. از طرفی گالریهایی هم هستند که به تدریج خصلتهای خاص خودشان را پیدا کردهاند.
به هر حال بعضی از گالریها خصلت « معاصر» دارند و در بعضی رویدادهای هنری (event) اتفاق میافتد که شامل پرفورمنس (performance) و ویدئو آرت (Video Art) و چیدمان های مختلف است و یا در مواردی ، شاهد نمایشی از ترکیب تمام موارد نامبرده هستیم.
اما آنچه که مهم است، خود گالری است که میتواند به عنوان یک نهاد فرهنگی و اقتصادی ، فرهنگساز باشد و مخاطبین تازهای را به خودش جلب کند، در واقع گالری های امروزی می توانند در بهترین حالت، با گذاشتن نمایشگاههای مهم ، در بستر هنر به ویژه هنرمعاصر جریانساز باشند.
اما، هنوز به شکلی تاثیر گذار،گالریهای مختص به هنرهای سنتی و یا شاخههایی از هنرهای گذشته به نداریم.
من تصور میکنم که اهمیت داشتن چنین گالریهایی، با گذشت زمان و پیدا شدن بازارها و شاخههای تازه، بیشتر هم خواهد شد.
توسعة کلی گالریها، ثمرات زیادی داشته است . در ادامة بحث میتوان به مسئله کیفیت وعملکرد گالریها هم اشاره کرد.
مریدی: به اعتقاد من، بیشتر از اینکه بگوییم تعداد گالریها اضافه شده است، باید گفت تنوع گالریها زیاد شده است و در این مقایسة موردی خیلی هم با پنج سال قبل فرقی نکرده است، چراکه با نگاهی به آن دسته از گالریهایی که به آنها (گالری تثبیت شده) میگوییم و با هنرمندان تثبیت شده کار میکنند، و گالریهای جدیدی که اخیرا تاسیس شدهاند، درمییابیم عملا فقط تنوع نوع فعالیت آنها اینگونه تفاوت ساختاری و دیداری را ایجاد میکند.
بنابراین در یک دستهبندی ساده به چهار نوع از گالریها اشاره میکنم:
- گالریهای آوانگارد: که با هنرمندان آوانگارد کار میکنند
- گالریهای آلترناتیو: یعنی همان دستهای که بر علیه گالریها هستند
- دسته بعدی، گالریهایی که کارکرد گالری ندارند و تبدیل به پاتوق شدهاند.
- تعدادی از گالریها هم با کارکردهای آموزشی و مراتب پایینتری از عملکرد گالری سروکار دارند. ما میدانیم که با مجوز گالری، تبدیل به مکان آموزشی میشوند، البته وارد این بخش نمیشویم که اصولا از نظر اداری این کار صحیح است یا خیر؟ فقط آمار گالریها را بالا برده است و عملکرد آنها را متراکمتر، وزینتر و پیچیدهتر نمیکند.
چنانچه با بررسی آمارهای موجود تا سال 92، دویست و شصت گالری در کل کشور موجود است، در حالیکه در سال 83، تعداد گالریها سیصد عدد بوده است.
پس نمیتوان گفت که در کشور گالری زیاد شده است، بلکه ازدیاد در تنوع فعالیت، این تصور را باعث میشود. باتوجه به اینکه اوایل دهة هشتاد، دویست و هشتاد تا گالری در کشور داشتیم و اکنون که اواسط دهة نود هستیم، دویست و شصت تا گالریداریم.
کامرانی: شاید میتوان گفت گالری فعال بیشتر به چشم میآید.
مریدی: بله، گالریهای فعال بیشتر به چشم میآیند ولی از نظر من، ما بیش از پنجاه الی شصت گالری فعال نداریم، حقیقتا...
مژگان قدوسی: البته تعداد صرفا مهم نیست، چراکه چارچوب (پیش نگاه) از ابتدا، توجه به هنر معاصر بوده است.
مریدی: این در واقع نوع چهارم گالریهاست، همان گالریهای تثبیت شدهای که با هنرمندان تثبیت شده کار میکنند. میدان هنرمندان فعال هم از طرفی خیلی زیاد نیست، به این ترتیب، خیلی هم نمیشود به آمارها اکتفا کرد، نمیتوان صرفا با استناد به آمار و ارقام، ازدیاد گالریها را باور داشت. در حالی که با گسترش طیف وسیعی از انواع فعالیتهای متفاوت مواجه هستیم. البته که این پویایی با ازدیاد تنوع فعالیت آنها مفید است.
کامرانی: از نقطه من، تفاوتهای بین آمار و ارقام و آنچه که در حال رخ دادن است وجود دارد. بله از نظر آمار، خیلی عدد و رقمی اضافه نشده است، اما گالریهای فعال به وجود آمدهاند. با گالریهایی مواجهیم که هزینه نمایش در آنها از جای دیگری تامین میشود و آثار موجود در آنجا، فقط قابل خرید و فروش نیستند. اما بسیاری از گالریهایی که هنرمند جذب میکنند ،سایت دارند و طی چند سال اخیر تعداد آنها زیاد هم شدهاند و همین دسته از گالریها در حال حاضر رقیبی برای گالریهای تثبیت شده قدیمی بهشمار میآیند. چراکه از نیروهای جوان استفاده میکنند و به شرایط تازه واقف هستند و خیلی از گالریهای قدیمی هم به فکر تغییراتی در فضاها ورویکرد وساز وکارشان افتادهاند، حتی به اعضاء مشاورینشان، نیروهای جدید اضافه مینمایند تا بتوانند تغییرات نوینی در نمایشها ایجاد کنند.
البته نمیتوان برخی حضور گالریها هم کمتر چنین فعالیت هایی دارند و بیشتر به امور آموزش میپردازند و در خط اول نمایش آثار تجسمی نیستند.
مریدی: بله، فرمایش شما صحیح است و نمیتوان با آن مخالفتی داشت. من هم یک کامنت محتاطانهتری نسبت به این جریان میگذارم. البته که بایستی تنوع فعالیتها را در نظر گرفت.
کامرانی: بله، در واقع پیشتر تعداد گالریهای خوب حدود10 الی 12 عدد بود اما اکنون لااقل از نظر کیفی با افزایش تعداد آنها مواجه هستیم.
مریدی: مثلا اگر یک گالری نتواند تا پنج سال خودش را حفظ کند، کم فروغ خواهد شد. البته که این قضاوت سختی است. اما گالریهای آوانگارد معمولا نمیمانند و چراکه هنرمندان آوانگارد، عموما از طرف گالریها مورد سرمایهگذاری نمیشوند. مثلا هنرمندان آوانگارد به دو شکل ظاهر میشوند؛ گاهی توسط گالریهای تثبیت شده برای اجرای پرفورمنسی، از آنها در ایونتها دعوت میگردد و یا در خلال برنامهها جای داده میشوند تا بدین ترتیب گالریهای تثبیت شده خودشان را بهروزتر و پیشتازتر نشان دهند، عملا هنرمندان آوانگارد، در بخش نمایشی گالری هستند، نه کاری از آنها ارزشیابی میشود و نه در بخش فروش قرار میگیرد.
کامرانی: اتفاقا، من جور دیگری میبینم، چراکه فقط گالریهای آوانگارد باقی ماندهاند و دلیل آن هم این است که گاه سرمایههایشان را از طریق راهی غیر از فروش آثار، تامین کردهاند. یعنی در واقع سرمایهگذار، با بنیاد کردن آن مکان، صرفا بهعنوان مرکزی برای خرید و فروش نبوده است، بلکه مخارج و خاستگاه مالی آن شکل دیگری است. تامین هزینه صرفا از خود گالری و یا خرید و فروش هنرمندان موجود در آن نیست، بلکه از هنرمندانی که خارج از گالری با آنها ارتباط دارد نیز بهره میبرند.
مژگان قدوسی: سیر فعالیت و تحول هنری این گالریها را در سال 95 چگونه میبینید؟
کامرانی: در حقیقت با چند مسئله روبهرو هستیم. نمایش های تازهای که در گالری اتفاق میافتد که البته آن چیزی که مطرح میکنم خاص امسال نیست و مربوط به چند سال اخیر میشود، اینکه آثار کاغذی اهمیت بیشتری پیدا کردهاند که قبلا اهمیت نداشتند.
مسئله بعدی، برگزاری نمایشگاههای جمعی است که در این گونه نمایشگاههای جمعی تلاش بر حضور یک کیوریتور پنهان و یا پیدا آشکار می شود که منجر به دعوت از هنرمندان مختلفی در اینگونه نمایشها میشود و زمینه های مختلفی را وارد فرهنگ دیداری می کند. همچنین نمایشهای اخیری است که از هنرمندان خارج از کشور، چه هنرمندان مهاجر و چه غیرایرانی درون گالریها گذاشته میشود و هر چه پیشتر می رویم، هنرمندان جدیتری تمایل به برگزاری اینگونه شوها پیدا کردند.گالری های چند منظوره و رزیدنسی-گالری ها و محل های نمایش تازه کاربری یافته از ساختمان های سنتی نیز از جذابیت های تازه هستند که حتی در شهرهای دیگر غیر از تهران نیز شاهدیم.
بازار مارکت ایران رو به رشد بوده است، در حالیکه بازار خارج از ایران، اینگونه تکاپو و داغی را نداشته است. اگر بخواهم مورد دیگری را که شخصاً شاهد آن بودهام، اضافه کنم تخصصّی شدن چیدمانها درون گالریها است. حتی در گالریها سعی میشود اگر آثار سادهتری به نمایش گذاشته می شود، به وسیله چیدمان و نورپردازی، هیجان لازم به نمایشگاه وارد شود. مسئله نمایش و جذب مخاطب به گالری، با ازدیاد گالریها به یک رقابت تبدیل شده است که این رقابتی سازنده است.
در جذب مخاطب هم، فضای رقابتی بین گالریها آنها را وادار به فعالیت بیشتر کرده است. بعضی از گالریها با رنگ کردن دیوارها و یا دیگر تغییرات موفت یا دایم ، تفاوت را ایجاد کردهاند. بنابراین متفاوت بودن نمایش و تخصصی تر شدن چیدمانها، از ویژگیهای چشمگیری است که در سالهای اخیر میتوان از آن یاد کرد. علاوه بر این تعداد بیشتر گالریها برای هنرمندان و نمایشگاه ها کتاب چاپ میکنند، که این هم یک پدیدهی لازم وخوب است. یعنی، هر گالری، در حال تبدیل شدن به یک مکان و مرکز فرهنگی برای درآمدزایی و نمایش است که در موردش صحبت شد. امروزه خیلی بیشتر از گالری ها شامل بخشهایی مانند کافه، کتابفروشی، فروشگاه هدیه های هنری (giftshop)شده است که در آنجا، آثار ارزانتر و کوچکتر مناسب برای هدیه فروخته میشود، که هم به اقتصاد گالری کمک میکند و هم حضور بیشتر مخاطب را موجب میگردد وهنر را به خانه ی جمعیت بیشتری می برد و همین عوامل به پاتوق شدن گالری ها کمک میکنند.
مریدی: سوالی که مطرح میشود، آیا به موازات افزایش تعداد گالریها، از سال 95، مخاطبان هم زیاد شدهاند؟
چنانچه به تجربههای اجتماعی اخیرمان رجوع کنیم، میبینیم که طی سالهای اخیر، تعداد افرادی که به گالری، تئاتر، سینما میروند زیاد شدهاند. ما تا بحال، برای فروش میلیاردی تئاتر، موردی نداشتهایم اما متقابلا کافهها هم زیاد شدهاند و مردم بسیار کافه میروند. طوریکه کافهها در محور انقلاب و چهارراه ولیعصر بود، امّا در حال حاضر هرجای تهران، در هر منطقهای، کافهها بهوجود آمدهاند و این نشان میدهد که چیز دیگری در جامعه در حال اتّفاق افتادن است، چیزی بیشتر از مسئله هنر است. مردم نسبت به عملکرد رسانهها با علاقه و کنجکاوی دنبال فضاهای غیر هژمونیک مثل گالریها هستند. حتی در مورد ورزش هم میتوان صحبت کنیم. ورزشهایی که سالها فراموش شده بودند مثل کوهنوردی، امروزه کوهنوردیهای گروهی مجدد مرسوم شده است و به کوه رفتن، خودش رفتن به یک مکان هژمونیک است، جایی که در آنجا پلاکارت تبلیغاتی نمیبینید.
مثلا در کافه نمیتوان تلویزیون دید در واقع جایی نیست برای نشستن و تلویزیون دیدن. در واقع کافه یک فضای غیررسمی است که این فضای غیررسمی، غیرهنجار نیست، اما بهعنوان فضای تبلیغاتی هم نیست مثل تبلیغات اقتصادی و یا هر تبلیغ دیگری.
فرق کافه با رستوران، در همین تبلیغات است. در رستوران تلویزیون دیده میشود. درنتیجه کافهها، گالریها، کوه پرانتزی باز میکنند برای تاکید و تعریف بر غیررسمی بودنشان. اصولاً مردم در حال جستجوی فضاهای غیرهژمونیک هستند که گالریها یکی از این فضاهای شهری در دسترس و نزدیکتر از کوه و کوهنوردی است. این یکی خواست فرهنگی و یک جریان است که در ضمنش گالری روندهها هم رو به افزایش شده است.
امّا شرح مطلب طولانیتر از این است که عرض کردم، نمیشود به یکباره ازدیاد مخاطبین نقاشی را بهخاطر نقاشی گذاشت، بعضی از ساختارهای فرهنگی را در چهارچوب دیگری، بایستی بررسی شود.
امّا یک نکته، چرا مردم به جستوجوی فضاهای غیررسمی رفتند؟ یکی از دلایل بسیار بسیار موثر، وجود شبکههای اجتماعی مجازی است. چراکه فضاهای اجتماعی مجازی، نوعی فضای جدید از غیرهژمونیک بهوجود آورده است و مردم کانالیزه میشوند و به سمت ایونتهای تازه حرکت میکنند.
کامرانی: ، فضاهای رسمی بهخاطر عدم اتّفاق های تازه ، و متأسفانه عدم گرایش مدیرهای فرهنگی به سمت مسائل و برنامهریزیهای تازه و کلان تر، راکد تر شده اند هر چند برخی نمایشگاه ها با خرج بخش خصوصی داشته اند که تاثیر گذار بوده. از اینرو مردم به دنبال فضاهایی غیر از فضاهای فرهنگی رسمی هستند که در آنجا تجربههای جدیدتری را داشته باشند.البته به خاطر فضاهای بزرگ تر مکان های رسمی همواره قابلیت های خود را داشته اند.
کیوریتورهای خارجی که به ایران میآیند میتوان شنیدکه با تعجب از تعداد هنرمندان جوان در ایران می گویند. در سالهای اخیر، با سرعت پیشرفت و تکنیک و بلوغ هنری در نسل های تازه مواجه هستیم در حالیکه قبلاً اساتید میگفتند که سالها باید کار کرد تا آثارتان را به نمایش بگذارید. اما امروزه بچههای جوان جسارت بیشتری برای به نمایش درآوردن کارهایشان پیدا کردهاند. جمعیّت رو به رشد خلّاقی را داریم که در عرصهی تجسّمی پا گذاشتهاند و البته در عرصههای دیگر هم هستند. هم از نظر تکنیکی و هم کیفیت و کمی، آثارشان بسیار قابل بحث هستند . بنابراین گالریها هم از اینگونه تازگی استقبال میکنند، به چند دلیل. یک به دلیل آنکه لهجههای تازهتری را در آثارشان نشان میدهند و دو به دلیل اینکه، با توجه به مناسبتر بودن قیمت نسبت به آثار هنرمندان قدیمیتر، آثار با سهولت بیشتری بهفروش میرسند. همینطور کارگردانهای هنری میتوانند طی قراردادها و حتی حقوق ثابت برای هنرمندان جوان، سرمایهگذاریهای جدیدی داشته باشند، اینکه چه اندازه این شرایط برای هنرمند هم خوب است جای بحث دیگری است.
مریدی: البته قصد گالری کشف استعداد هنرمند نیست، بلکه معرّفی هنرمند است. زمانیکه از هنرمند نوظهور صحبت میشود، منظور همان هنرمند جوان است و این همان نتیجه مهم کارآمد خواهد بود. وقتی ما، از هنرمند نوظهور سخن میگوییم، منظور هنرمند جوان است، که همیشه هم اینگونه نیست. چرا که خود جوان بودن هنرمند، یک مسئله امروزی و مهم است. در قرن بیستم تا الان، مسئلهی اصلی هنر، جوان بودن آنهاست. طیّ تحقیقاتی که در مورد سن هنرمندان و سالهای 1920 مطالعه کردهام، بررسی موردی سن هنرمندانی که قبل از 1920 کار میکردند، بهترین آثارشان را بعد از چهل سالگی خلق کردهاند و هنرمندان پس از 1920، بهترین آثارشان را زیر چهل سالگی خلق کردند و هرچه از 1920جلوتر میآییم، در تأیید صحبت آقای کامرانی، سن هنرمند کمتر شده است. و این خود یکی از عوامل چالشبرانگیز شده است، دقیقاً در مورد ستارههای سینما، خوانندهها مصداق بیشتری پیدا میکند. اما جوانتر شدن سن هنرمندان وضعیت گالریها را بغرنجتر ساخته است.
امروزه گالریها، تمایل به کار کردن با هنرمندان تثبیت شده دارند و از طرفی هم بایستی با هنرمندان جوان در تعامل باشند، چون افسانهای اکنون وجود دارد که؛ اوج کار هنری در جوانیست و شما در سن جوانی، میتوانید خودتان را پیدا کنید. و در تأیید این افسانه است که مطرح میشود، چنانچه تا سیسالگی بتوانید سبک خود را پیدا کنید، خودتان را کشف کردهاید.
مژگان قدوسی: شما به این قضیّه اعتمادی دارید؟
مریدی: نه از نظر من، یک افسانه غالب وجود دارد. سرعت ارائه کار و سرعت تثبیت کردن کارشان زیاد شده است. هنرمند در یک فشار هنجاری جامعه است که تصمیم میگیرد. یعنی باید سریع هنرمند شوید، مانند گذشته نیست که بایستی در پشت انباشتی از تجربه وارد جهان هنر شوید. باید از شکوفایی نوجوانی به سبک خود رسید، در غیر اینصورت ... .
گالریستها در این قضیّهی کار کردن با هنرمندان جوان و یا هنرمندان تثبیت شده، مردد ماندهاند، چراکه از طرفی کارکردن با هنرمندان جوان، ریسکپذیر است و از طرفی هم نتیجه این سرمایهگذاری مشخص نخواهد بود.
به این ترتیب، از سازوکارهای کنترل استفاده می کنند. مثلاً گالریست، روی یک هنرمندی کار میکند که به هر قیمتی هنرمند باشد. در واقع مسیر طبیعی هنرمند شدن را کمی دستکاری میکنند و آن هنرمند را از آن خودش و متعلّق به خودش سازد، این روش هم خوب و هم بد است، از یک نظر خوب، چرا که هنرمند را پروموت (Promote) میکند و از یک نظر بد است چراکه از مسیر خلق طبیعی هنر خودش، هنرمند را دور میکند.
کامرانی: بله، حتی ممکن است چیزهایی را به هنرمند تحمیل کند.
مریدی: بنابراین بسیار وضعیت بغرنجی برای هنرمند و گالریست بوجود آمده است. چرا که گالریست خود در این تناقص مانده است که با هنرمند جوان کار کنند یا با هنرمندان تثبیت شده، البته، تصمیم نهایی گالریدارها اغلب درست خواهد بود. در ایونتها از هنرمندان جوان استفاده میکنند و در بخش فروش از هنرمندان تثبیت شده. به هرحال گالریدارها بایستی بتوانند توازن بین هنرمندان جوان و تثبیت شده را رعایت کنند.
کامرانی: تعداد کمی از گالریها هستند که از صفحههای مجازی، به کشف هنرمندان پرداختهاند. اینها هنرمندانی هستند که در سنین پایین هستند و یا حتی تحصیلات هنری هم ندارند و از طرفی لهجههای تازهای در کارشان وجود دارد که گاهی شگفتآور است. از طریق کشف آنها و به نمایش گذاشتن آثارشان هم، در سالهای اخیر، لهجههای متفاوتی وارد عرصهی هنرهای تجسمی شده است.
مثلاً، کارتونیزم و یا کاراکترسازی و یا فضاهای بین تصویرسازی و گرافیتی و نقاشی و فضاهای اقتباس شده از فیلم ها، از طریق هنرمندان نوظهور وارد فضای تجسمی ما، شده است که غالباً متفاوت تر از فضای آموزشی دانشگاهها بوده است. در واقع این دسته از هنرمندان عناصر و فضاها تصویری و فکری خود را از فضاهای مجازی میگیرند که در فضاهای آموزشی مطرح نمیشود. وجود اینگونه هنرمندان از نظر فرهنگی لازم است در عین اینکه این انتقاد هم وارد است که از تعداد هنرمندانی که به گوشه های فرهنگ خودی حساس هستند کم تر شده است. در عین حال در طی چند سال اخیر نمایش و آثار هنرمندان خود آموخته رو به تزاید بوده است و آثار آنان ویژگی های تازه ای داشته است مانند بهرهگیری از طنز و خام دستی که مرسوم شده است، اگر به بیست سال قبل برگردیم شاهدیم که (طنز) در فضای تجسّمی خیلی معمول نبود. ولی (طنز و هزل) در سالهای اخیر در آثار بیشتری دیده میشود و این پدیده توسّط هنرمندان پیشرو نیز دنبال شده است.
مریدی در مورد فضای مجازی میتوان به یک مورد دیگری هم اشاره داشت، در اینکه هنرهای نو ظهور توسّط گالریها رو به کشف شدن و کانالیزه شدن است. بهتر است اینگونه رقابتها و نمایشها در یک آزمونی سنجیده شوند، در غیر این صورت، ممکن است این جریانات، گمراهکننده گردد.
جایی مانند آرتفرها (Art Far) و اکسپوها(Artexpg) هستند که ما در ایران، نداریم.
آرت فر در ادبیات انگلیسی که همان اکسپو آرت است، کارکردش دقیقاً همین است؛ که مجموعهی سرمایهگذاریهای، دو الی سه ساله یک گالریدار را به آزمون عموم بگذارد و به جای آنکه، اندکی، به شکل نهان سرمایهگذاری کند احتمال کاتالیزه کردن و کنترل کردنش خیلی آسانتر خواهد بود.
کامرانی: و خود آثار نیز ویژگی های جهان شمول تری یافته اند.
مریدی: بله هدف به معرض نمایش عموم گذاشتن است. در واقع یک گالریدار، پس از کارکردن به مدت سه سال، چهار سال، بایستی این مجموعهها را به عرضه عموم بگذارد.
با توجه به اینکه آرتفر در ایران نداریم که البته ممکن است در آینده وارد شود، چگونه و چطور میتوان از برنامهی نوظهور حرفی به بیان کشید. ما چگونه میتوان هنرمند نوظهور را اینگونه قضاوت کنیم که در سالهای آینده هنرمند خوبی خواهد شد که در حالی که فضاهای خصوصی مانند گالریها را داریم و از طرفی فضاهای دیگری مانند(آرت فرها) حلقهی واسطه آرتفرها اینجا غالب هستند که مکمّل عملکرد یا ادامهی فعالیت گالریها حداقل در این حوزه هستند.
کامرانی: از دیدگاه من، فضاهای مجازی تا اندازهای این خلاء را پرکرده است بهطوریکه، میتوان گفت در کتابهای اخیر نقاشی و تجسمی، هنرمندانی درکنار هنرمندان پیشرو مطرح شدهاند. در این کتابها، با هنرمندان ایرانی روبهرو میشویم که در ایران خیلی مطرح نشدهاند اما در این کتابها، بهعنوان هنرمندان نوظهور معرفی شدهاند و این خود اثبات خواهد کرد که اغلب منتقدین غیرایرانی، از طریق صفحات مجازی هنرمندانشان را پیدا و کشف و مطرح میکنند.
امروزه، خود هنرمندان نیز بهجز گالری از طریق صفحات مجازی هم میتوانند برای فروش و ارایه ی آثارشان اقدام کنند. البته اکنون، از نقطه نظر نهاد گالری بحث را دنبال میکنیم نه از نظر پیدایش هنرمند. رویدادها، مسلّماً، بهخاطر شکل ازهم گسیختهیشان، گاهی در تحلیلی یک سویه نمی گنجند.
مریدی: اما کمی سوءتفاهمبرانگیز خواهد بود، افرادی که هم تمایل دارند در بازار شناخته شوند و آثارشان به فروش برسد و هم تمایل به آلترناتیو بودن دارند. در واقع گونهای، دو گونه نقش بازی کردن، است و اصلاً با هم جور درنمیآیند.
کامرانی: و یا مثال دیگر، در مورد فرهاد مشیری است، چرا که در یک حرّاجی عشق را با یک روش و با جواهر کار میکند و در حراج دیگر شرکت نمیکند و یا که در برنامهی بعدی از چیدمانهایش استفاده میکند. در واقع ایشان، بسیار تیزهوشانه با خودِ اثر و تنوع نمایشش بازیگری میکند.
کامرانی: آقای کورش شیشه گران، در زمان کنونی بیشتر سعی بر ارائهی نمایش تجربیات تازه دارند. امّا خیلی از هنرمندان جوانی هم هستند که مقهور این فضاها شدهاند. بهطور مثال، تعدادی از هنرمندان جوان عنوان می کنند که در مقابل مبلغی کار هنری می کنند اما کارفرما دست انها را در نو آوری بسته است.
مریدی: بعضی گالریها بخش خلاقیت هنر را کانالیزه میکنند و آرت فرها، این کانالیزه را در معرض دید عموم میگذارد. که در جامعه باید اتفاق بیفتد. درست است که خود این قضیّه کانالیزه است اما خود این عامل باعث بازنگری خواهد شد و ارزیابی را به دنبال خواهد داشت.
کامرانی: البته آقای مریدی من پرسشی دارم که البته میتواند در بطن گفتگو نمایان هم باشد. همواره چرا شما بیشتر تثبیت شدن و یا هر ماجرایی را از نظر فروش اثر میسنجید؟ چرا که خیلی از هنرمندان ممکن است، آثارشان به گونهای باشد که اصلاً فروش نرود، اما در حقیقت، تثبیت شده میباشند.
مریدی: من در نسبت به تاریخ هنر نمیگویم، بلکه صحبت من در مورد تثبیت هنرمندان، در نسبت به گالریهاست. مثلاً با مطالعه کل تاریخ هنر، بعضی از هنرمندان دو عدد کار هم نمیفروشند.
کامرانی: ممکن است در یک گالری نمایش هم داشته باشند ولی خیلی فروش نداشتهاند.
مریدی: گالریها دو نوع عملکرد مقابل یکدیگر دارند. امّا گالری را با بازار میتوان سنجید در واقع کار گالری با بنگاه اقتصادی سنجیده میشود.هر چند کوشش گالریها مبتنی بر نشان دادن ویژگیها و ابعاد فرهنگیشان است. امّا در واقع عملکرد اقتصادی دارند. موجودیت گالریها، اقتصادی است. چرا که باید اجاره و پرداخت اجارهها را قادر شوند.
کامرانی: به گمان من، این بیانها و نظریات کمی تناقصآمیز هستند.
مریدی: فراموش نشود که اینها از فروش اثر، تأمین نمیشوند و بنگاههای و درآمدهای مالی و اقتصادیشان جای دیگر است.
مریدی: به هرحال نهادهای بینالمللی به این نتیجه رسیدهاند که فقط مغلوب فروش نباشد. اکنون بحث ما در مورد تنوّع است. امّا چنانچه بخواهیم از گالریهای تثبیت شده صحبت شود، صرفاً جنبههای فروش در گالریها و کارها را بایستی معیار قرار داد. امّا باقی گالریها بایستی از جاهای دیگر و شبکههای دیگر حمایت شوند، طوریکه در عین حال مغلوب بازار هم نشوند. منظور این است که مغلوب مکانیزم فروش نشوند. ممکن است از بنگاههای خیریه، نهادهای بینالمللی کمک بگیرند.
مریدی: گالری کارش همین است، مثلاً با قرار دادن جایزه و گِرنت و پشتیبانی از هنرمندان تا بتواند پیش ببرند. البته خیلی خوب است که گالری از جای دیگری تأمینات مالی بشود و در عین حال کار فرهنگی هم انجام بدهد. این هم خوب است. امّا وقتی میگوییم گالری، یعنی خرید و فروش، چرا که اغلب گالریها، دولتی بوده است. هر چند از گالریها، انتظار نمایش آثار رفته است.
کامرانی: امّا در عین حال چیزی که برای من بسیار مهم بوده است و تمایل به تأکید بر آن دارم این است که متاسفانه چیزی که فروخته میشود، معمولاً تکنیک اثر هنری است و معمولاً تکنیک اثر هنری اهمیت دارد، نه فکر اثر هنری. امّا بایستی اهمیت فکر اثر هنری برای کلکتورها اهمیت پیدا کند نه فقط تکنیک . بخاطر همین است که خیلی از هنرمندان جوان به پاساژ قائم مراجعه میکنند و تکنیکهای واقع گرایانه و ساختوساز را میآموزند که مقبول کلکتورهای جوان بشوند. در واقع هنرمندان جوانی بوجود آمده اند که ایدههای معاصر خود را با ساختوساز کردن ارائه میدهند. در واقع، بهخاطر عدم دانش کافی بعضی از کلکتورها، به سمت کارهای آسان فهم رفتهایم. در حالی که ایده ی اثر هنری درهنرمعاصر اهمیت ویژه ای دارد.
متأسفانه حراجیها و بازارهایمان مقهور اجرا شدهاند و این خود آفتی است که بایستی به آن اشاره کرد. امّا در مورد آثار هنرمندان نوظهور، برخی اقلیت از کلکتورهای جوان و یا خود هنرمندان تمایل به خرید آثار تازه با ایده های درخشان دارند.
کامرانی: البته من در جهت تأیید حرف آقای دکتر مریدی، تمایل دارم به نکتهای اشاره کنم و آن اینکه، به هرحال کار هنرمند باید در موزه و گالریها دیده شود، تا مورد توجه قرار گیرند و به این ترتیب به شکل جدی در فضای تجسمی مطرح شوند.. اگر پروژهای و یا نقاشی دیجیتالی در خارج از کشور سفارش گرفته شود، بی اینکه در فضای هنری و فرهنگی داخل کشور مطرح شوند موفق و مورد پذیرش نخواهند بود. برای همین است که بسیاری از هنرمندان خارج از کشور ما، که در ایران خیلی در مورد آنها حرفی و صحبتی پیش نیامده است، هنگامیکه در اینجا نمایشگاه میگذارند، مورد توجه قرار نمیگیرند، چون در فضای فرهنگی حضور ندارند. از نظر من ما یک بستر فرهنگی داریم که در این فضای فرهنگی بایستی، هنرمند خودش را شرکت بدهد و در غیر این صورت یک هنرمند زیرزمینی و حاشیهای محسوب میشود. این هنرمندان حاشیهای، هنگامی به مرکز میآیند که بتوانند خودشان را با سازوکارهای فضای فرهنگی وقف و سازش دهند وگرنه حاشیه نشین خواهند ماند ویا مجبور میشوند، مانند فیلمسازان تجربی، گاه فقط با جشنوارهها و گالری های خارج از کشور ایران کار کنند که البته آن هم روشی برای دیده شدن است. من هنرمندانی را میشناسم که طرحهایشان را برای تیشرتهای خارجی میفروشند و کارشان هم جذاب و تازه است. تا زمانیکه این طرحها در گالریهای تهران به نمایش در نیاید و مردم با آنها آشنا نشوند و در موردش نقدی نوشته نشود در فضای فرهنگی مطرح نمیشوند. بنابراین هنرمند بالقوه و با هنرمند بالفعل خیلی فرق میکند.
مریدی: بحث ما بازار نبود، گالریها بود. سازو کارهای بازار فرق دارد. بازار برای خودش ابعاد متعددی دارد.امّا من در یک ردة کوچکتر بازار و گالری حرف میزنم. یک قضاوت تاریخی منصفانهتری را باید در مورد هنرمندان آلترناتیو و غیرآلترناتیو داشته باشیم.
کامرانی: از طرفی هنرمندان جوانی هستند که موقعیت فکری خاصی برایشان اتّفاق نمیافتد. بهطور مثال کار آقای احصایی یا عربشاهی را در کنارشان قرار میدهند و چیزی مشابه آن تولید میکنند، شاید اقبال مالی هم برایشان خواهد داشت. این روند برای کلکتورها هم مناسب است چرا که بهجای پرداخت مبلغ میلیونی و میلیاردی، با پرداخت خیلی ارزان تر کار مشابهی را خریداری میکنند و آن هنرمند در واقع با بهرهگیری و تأثیر تکنیکی از اثر دیگر بدون آنکه در آن ایده و فکر جدیدی خلق شود استفاده ای تضمین شده می برد.
متأسفانه برخی گالریها بهجای آنکه دنبال فکرهای تازه در اثر باشند و برای فروش هنرمندان خلاق تلاش کنند، دنباله رو و توصیه کننده ی تکنیکها و ایده های از پیش معلوم و دستمالی شده اند. از طرفی برخی کلکتورهای جوان خارجی هم تمایل بیشتری به نمایش و خرید و فروش این قبیل آثار نشان میدهند چرا که عناصر مشخص ایرانی و سطحی تر دارند.
مژگان قدوسی: گمان میکنم که این وظیفة مهم گالریدارهاست که با فراهم کردن بستر و فرهنگسازی، ایدهها را بایستی کشف و ساماندهی کنند.
کامرانی: نقد هم بسیار مهم است. متاسفانه نقد پیشرو و مستقل که میتواند تعادل همهجانبهای ایجاد کند و شکل تازهای را در شناخت هنر و بازار هنر به مخاطب ایجاد کند، در جامعه فعلی ما کمتر دیده میشود ومصرف کننده هم ندارد.
مژگان قدوسی: متاسفانه این روزها، با تقلیل چشمگیر نقد هنری روبهرو هستیم.
مریدی: همینکه سوءتفاهمی در مورد نسبت گالری و بازار پیش بیاید؟ چرا کسی در مورد گرانترین کار سهراب سپهری و چراییهای این موضوع نمیپرسد؟ اصولا منتقدین ما از بازار این پرسش را ندارند؟ بیشتر به جنبههای اصل و یا تقلبی بدون آثار میپردازند.
کامرانی: همیشه این نقدها و رسانهها هستند که موقعیت فرهنگی به مولفهها میبخشند. منظور این است، چنانچه در مورد اثر هنری بتوان گفتوگو کرد و تحلیل داشت، موقعیت فرهنگی آن پدیده هم آشکارتر می شود. اگر هنرمندی چون سهراب سپهری این اقبال را داشته، به خاطر موقعیت فرهنگی بوده است که برایش ایجاد شده. اما هنرمندی چون بهمن محصص که در سالهای اول بوجود آمدن حراجی ها فروش نداشتو در حالی که وقتی فوت شد و با نمایش فیلمی از روند زندگی و آثارش، در حراجیها، قیمت آثارش رشد پیدا کرد.
حال اگر به پیشنگاه و رسانههای مکتوب نگاهی داشته باشیم، بایستی مشخصا، نقدهایی نوشته شود که موقعیت بین مردم عادی و هنر را نزدیکتر و تعاملیتر سازد. به خصوص در روزنامهها، نیاز به منتقدینی است که با متون سلیس و روان به دور از هرگونه دستگاههای فکری پیچیده و نقدنویسیهای فلسفی، مردم را به سمت هنر ترغیب کنند. منتقدین ما، اغلب از موضع بالا آثار هنری را با زوایای ظریف فلسفی بررسی میکنند و اینگونه نوشتارها، در جذب مخاطب عام به سمت هنرهای تجسمی کمکی نخواهد کرد.
ما نیازمند حضور نهادهایی چون نهاد های مردم بنیاد (ان.جی.اُ) و نشریههایی هستیم که فاصله بین مردم عادی و جهان هنر و بازار تجسمی را کمتر سازد.
مریدی: از نظر من در پیشنگاه جای لیست هنرمندان پرفروش خالی است. همانطور که سالانه منتقدین سینمای ایران لیستی از سینمای گیشهای و سینمای حرفهای و از پرفروشترین و یا حرفهایترین فیلمها تهیه میکنند و به نقد و بررسی آن مینشینند، در مورد هنر هم بایستی چنین اتفاق بیفتد.
مریدی: به هر حال در صد سال آینده، هنرمندانی که بیشترین آثار را فروختهاند میتوانند به معیاری برای بهترین هنرمند تبدیل شوند و مسئله فروش یکی از معیارهایی است که حجم مکتوبات را در مورد هنرمندان بیشتر میکند.
مژگان قدوسی: یکی از اهداف مهم پیشنگاه، که از سال نود و دو آغاز به فعالیت کرد، اطلاعرسانی به عامه مردم بود. که در راستای این هدف به موفقیت هم تا حدودی نزدیکتر شد چراکه پخش پیشنگاه در اماکن محدود و مشخصی است. اما تماس هایی که توسط مخاطبین با ما میشود در مورد اینکه ماهانه مجموعه را داشته باشند، اینکه به شکل موردی فردی اشاره داشت لیست نمایشگاههایی را با عنوان مشترک و یا هنرمندان مشترک پیدا کرده است نکات قابل توجهی است که حکایت از میزان تاثیرگذاری (پیشنگاه) می باشد.
کامرانی: جدا از این موارد بایستی به خاصیت آلبومگونه (پیشنگاه) پرداخت که با ورودش به خانوادهها، سطحی از دادهها و اطلاعات هماهنگ تصویری را به مخاطبین خاص و عام میدهد. آن دسته از نشریهها و یا کتابهایی که اطلاعات هنرمند و یا مجموعة نمایشگاههایی را در اختیار قرار می دهند مانند کاتالوگ هایی که سال ها قبل نهادهای دولتی چاپ می کردند، اکنون به عنوان یک منبع مفید برای مقایسه پیشرفت و دگرگونیهای هنرهای تجسمی هستند. از دیدگاهی کاتالوگ ها مهم ترین منابع تجسمی معاصر مجسوب می شوند.
مریدی: البته در یک زمان ده ساله میتوان به بررسی و تغییرات هنر معاصر از طریق پیشنگاه پرداخت.
مژگان قدوسی: همواره در طی این سالها کوشیدهام که بتوانم، نهتنها با اطلاعرسانی، بلکه راهگشای ارتباطات حرفهایتر بین هنرمندان پیشکسوت و هنرمندان جوان و مردم باشم. و این امر جز با تعامل بین پیش نگاه و گالری داران و مخاطبین ممکن نیست.