سلوک کرگدن
۶ دقیقه

سلوک کرگدن

شهرزاد رویایی

سیدعلی میرفتاح از تحصیل نقاشی راه را آغاز کرد و سپس قدم در راه مطبوعات گذاشت و حالا دوباره به هنر نقاشی رجعت کرده است. این رجعت مانند سایر گام‌های فرهنگی او مانند طراحی پوستر، سردبیری چندین نشریه از جمله مجله «کرگدن» و نوشتن کتاب و فیلم‌نامه با ویژگی‌های مختص او به مسیر روشن و استقبال مخاطبان منتهی شده است. اگرچه سیدعلی میرفتاح تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی دانشگاه هنر آغاز کرد ولی سپس به سمت مطبوعات کشیده شد، اما با فعالیت در حوزه گرافیک در دوره‌های مختلف کاری و اکنون با خلق مجموعه‌‌های «کرگدن» و «کلاغ» دوباره به هنرهای تجسمی بازگشت داشته است.

سیدعلی میرفتاح از تحصیل نقاشی راه را آغاز کرد و سپس قدم در راه مطبوعات گذاشت و حالا دوباره به هنر نقاشی رجعت کرده است. این رجعت مانند سایر گام‌های فرهنگی او مانند طراحی پوستر، سردبیری چندین نشریه از جمله مجله «کرگدن» و نوشتن کتاب و فیلم‌نامه با ویژگی‌های مختص او به مسیر روشن و استقبال مخاطبان منتهی شده است. اگرچه سیدعلی میرفتاح تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی دانشگاه هنر آغاز کرد ولی سپس به سمت مطبوعات کشیده شد، اما با فعالیت در حوزه گرافیک در دوره‌های مختلف کاری و اکنون با خلق مجموعه‌‌های «کرگدن» و «کلاغ» دوباره به هنرهای تجسمی بازگشت داشته است. کرگدن‌های میرفتاح از تنهایی و مسیری بی‌آزار برای دیگران، خبر می‌دهند و این‌بار از دریچه نگاه این هنرمند به بیانی تازه در بستری نو می‌رسند. این هنرمند که پیش از این به طراحی گرافیک هم پرداخته اکنون کلاغ‌هایی را بر بستر روزنامه‌ها و رنگ‌های خونین نشانده که برداشت‌های مختلفی را نیز برای مخاطبان به همراه دارد. حال او به کرگدن به‌عنوان المانی برای زیبایی‌شناسی و تأکید بر فرم این حیوان در وضعیت‌های مختلف پرداخته و این‌بار بودن کرگدن و کلاغ هر دو به تنهایی مورد توجه قرار گرفته و میرفتاح در سفر تنهایی خود با کرگدن همراه شده و اکنون این سفر به سرزمین رنگ‌ها رسیده و گویا همچنان این سفر برای میرفتاح ادامه دارد.


با توجه به فعالیت‌تان در زمینه گرافیک، آثار حال‌و‌هوای تأثیر از آن فضا را در خود دارد، این خصیصه تا چه حد تعمدی بوده است؟

کتمان نمی‌کنم که زیبایی‌شناسی من در عالم گرافیک به‌خصوص گرافیک مطبوعاتی تربیت شده است. بنابراین طبیعی است که خواسته و ناخواسته به استتیک گرافیک وفادار باشم. همچنین درمورد کلاغ‌ها که اصلا اگر کسی آنها را گرافیک بداند با او مخالفت نمی‌کنم. بالاخره بخشی از زیبایی‌شناسی کلاغ‌ها به تاریخ و مطبوعات و فونت حروف و تداعی معانی و از این قبیل برمی‌گردد اما کرگدن‌ها حسابشان فرق دارد و نقاشی‌تر هستند. نکته و المانی در کرگدن‌ها ندارم که مخاطب را به بیرون اثر هدایت کند.


صرفا کرگدن کشیده‌ام و درخت.

ردپای روزنامه و اوراق مطبوعات در آثار شما و با توجه به سابقه حرفه‌ای‌تان معنادار است‌ اما آیا علت خاصی شما را به سمت انتخاب روزنامه‌های دوران خاصی از مطبوعات برده است؟

بالاخره من سال‌های زیادی کار مطبوعاتی کرده‌ام. هنوز هم سردبیر «کرگدن» هستم. برای همین می‌خواستم مخاطبم نقطه عزیمتم را بداند و اینکه از چه خاستگاهی آمده‌ام. نقاشی روی روزنامه ابداع من نیست، دیگران هم این کار را کرده‌اند اما با توجه به سوابق حرفه‌ای‌ام فکر کنم درمورد من بی‌وجه و بی‌تناسب نباشد که رد‌پایی از مطبوعات در آثارم باشد. اتفاقا متوجه شدم ‌که مخاطب نیز خیلی زود این تناسب را درک می‌کند.

در بسیاری از آثار این مجموعه، تنه درختان مانند میله‌هایی قطور و به رنگ‌های طوسی و خنثی نقش بسته‌اند، آیا این بازنمایی و همچنین سرخی زمینه در برخی نقاشی‌ها به مسائل سیاسی و اجتماعی گره خورده است؟

من عنصری را که جنبه نمادین و تمثیلی داشته باشد به طبیعت نبرده‌ام. یک تابلو داشتم که کرگدن را پشت سیم‌خاردار گذاشته بودم. شنیده بودم که در بعضی پارک‌های طبیعی از سیم خاردار استفاده می‌کنند؛ یعنی به نظرم طبیعی بود که در محیط زندگی کرگدن‌ها سیم‌خاردار دیده شود اما به دلیل اینکه سیم‌خاردار به‌شدت جنبه سمبولیک دارد و مخاطبم ممکن بود به‌جای لذت‌بردن و مواجهه زیبایی‌شناسی با نقاشی گرفتار پیام‌های سیاسی و اجتماعی شود، آن را از این دو مجموعه کنار گذاشتم. در این تابلوها درخت‌ها و کرگدن‌ها صرفا برای رسیدن به یک فرم زیبایی‌شناسانه کنار هم قرار گرفته‌اند. رنگ‌ها هم همین‌طور.

تجربه کار با متریال متنوع مانند چوب و روزنامه را به‌عنوان بستری در خلق آثار هنری چطور دیدید؟

بیشتر کارها روی بوم است، چندتایی روی چوب و کاغذ. شاید دلیل تنوعش این باشد که دور و برم فقط همین بسترها را داشته‌ام و البته روزنامه در این میان حسابش فرق می‌کند که پیش‌تر توضیح دادم.

کرگدن همان‌طورکه در اثر اوژن یونسکو اشاره شده و شما هم به نوعی دیگر در توضیح این مجموعه اشاره کردید، خوی غیرانسانی دارد، با توجه به این مجموعه و انتشار مجله‌ محبوب «کرگدن» توسط شما، به نظر نوعی همذات‌پنداری میان شما و کرگدن وجود دارد.

کرگدنی که من در 20، 30 سال گذشته در زندگی و کارم پی گرفته‌ام متفاوت از کرگدن یونسکو بوده است. یونسکو می‌خواهد یک خطر مهیب را گوشزد کند. او می‌خواهد بگوید که یکی‌یکی پوست‌کلفت می‌شویم و انسانیت خود را زیر این ظاهر زمخت به فراموشی می‌سپریم؛ اما من همواره منش و سلوک کرگدن را تحسین کرده‌ام و راه گریز از شیوه مبتذل زندگی را شبیه به کرگدن معرفی کرده‌ام. اشاره من همواره به عبارت حکیمانه بودا بوده که چون کرگدن تنها سفر کن. این تنهایی که من از حرف بودا و سلوک کرگدن می‌فهمم، متفاوت است از آنچه بونسکو یا ساراماگو می‌گویند. بیش از اینکه من با کرگدن همذات‌پنداری داشته باشم به نوعی تأسی می‌کنم. کرگدن موجود غریبی است. از روزگار باستان تا امروز مقاومت کرده و شرایط سخت را تاب آورده است. در‌عین‌حال نه شکار می‌کند و نه شکار می‌شود. به‌عبارتی نه دشمن دارد و نه با موجودی دشمنی می‌کند. البته همان‌طورکه در استیتمنت نمایشگاه گفتم آدمیزاد این تناسب را بر هم‌ زده. مع‌الوصف خصوصیات کرگدن می‌تواند از ما انسان‌های بهتری بسازد. اگر به دیده تأمل در رفتار حیوانات دقت کنیم، می‌توانیم بسیار بسیار اعتبار بگیریم. همین بحث تنهایی و فردیتی که در کرگدن هویداست می‌تواند تنهایی اگزیستانسیالیستی ما را معنا و جهت بدهد. با صبوری و تأملش بی‌جهت نیست که کرگدن‌ها در دنیای امروز بیشتر از قبل مورد توجه قرار گرفته‌اند. این موجود چیزهایی دارد که خوب است از او بیاموزیم.

راه فعالیت در هنر تجسمی را ممتد می‌بینید یا آن را صرفا به‌عنوان تجربه‌ای یا بستر دیگری برای بیان «کرگدن» به‌شمار می‌آورید؟

خدا بخواهد جدی‌تر نقاشی را ادامه می‌دهم. فعلا هم پروژه‌هایی در دست دارم که اگر تمام شوند، حتما در معرض دید داوران و منتقدان و مخاطبان هنرهای تجسمی قرارشان می‌دهم. خدا را شکر فعلا در این پیرانه‌سر، تنها حال و حوصله‌ای که برایم مانده حال و حوصله نقاشی است.

به نظرتان این فعالیت هنری شما را به بازار اقتصادی هنر تجسمی وارد می‌کند؟

این سؤال را فکر کنم رفقای گالری آرتیبیشن باید بگویند. من حقیقتش تازه وارد این دنیا شده‌ام و چیز زیادی از مناسبات و اقتضائاتش نمی‌دانم. البته اگر امرار معاش من از طریق نقاشی باشد، نعم‌المطلوب. اما اینکه در این بازار جایی دارم یا نه، نمی‌دانم.