صادق تبریزی، متولد ۳ اسفند ۱۳۱۷ در محله سیدنصرالدین تهران، در کودکی با نقاشی آشنا میشود. از سیکل اول دبیرستان به راهنمایی دبیر نقاشی - به رغم خانوادهاش که نقاشی را حرفهای جدی نمیپنداشتند - به هنرستان پسران میرود و زیر نظر استادانی چون حسین بهزاد، زاویه، حسین الطافی، هادی اقدسیه، نصرتالله یوسفی، پاشایی و محمد تجویدی، به یادگیری مینیاتور و تذهیب و هنرهای سنتی میپردازد.
دوره هنرستان را تمام میکند و در ۱۳۳۸ در اداره هنرهای زیبا در کارگاه سرامیک سازی به کار میپردازد.
در ۱۳۴۰ سفالینههای ساخته تبریزی و عربشاهی در کلوب فرانسه به نمایش در میآید؛ و در تالار ایران (۱۳۴۳) نقاش به نوکردن مینیاتور دست زده و از عنصر مینیاتور نسخ قدیمی در تابلوهایش سود جسته است. اشکال مینیاتوری استیلیزه، با حداقل خط و رنگ بر پوست نقش بسته، که ادامه سنت مرسوم مینیاتور نیست، بلکه نوعی استفاده از طرحها و نقوش مینیاتوری در خدمت نقاشی نوین است. این کارها ادامه تجربههایی است که نمونه - مرکب بر کاغذ - آن در بیینال سوم عرضه شده است.
میدهد. درواقع، حرکت سریع و آزادانه قلم بر سطح بومهای پوستی، شکلهای تجریدی رنگینی پدید میآورد که یادآور حرکت و انحنای ترسیم خط فارسی است، بی آن که نقاش خود را مقید به خوشنویسی کرده باشد. این دوره، که -به قول دکتر بهروزان- میتوان آن را تجربهای آبستره اکسپرسیونیستی نامید، اوج خلاقیت تبریزی را در استفاده از موتیف سنتی در زمینه هنر بومی نشان میدهد. میشل تاپیه (در مجله لاماتوردار)، به هنگام برپایی این نمایشگاه، درباره هنرمند مینویسد:
میتوان او را چون یکی از کمال یافتهترین هنرمندان این زمان، نه تنها در مقیاس ایران، بلکه در مقیاس هنر بینالمللی به شمار آورد. هنری که از زمان دادا سراپا قاعده شکنی شده است؛ و همین قاعده شکنی و وقوفیابی بر قدمهای اول، هنرهای دیگری را در عصر ما فراهم آورده است که برای خود، در جست وجوی قدرتی دیگر است و این قدرت را برای خود مییابد.
روزنامه لوموند درباره همین نمایشگاه مینویسد:
مصالحی که مورد استفاده قرار میدهد، سنتی است: مرکب چین روی پوست دباغی شده مرمری در مایه اردهای خوش رنگ که از آن حتی از پدیدههای تصادفی روی آن - چون سوراخها و نقش رگها و پیها - مدد میگیرد تا فضاهای خودش را به وجود بیاورد، فضاهایی که ضربآهنگشان حرکات سبک و زیبای قلم است. نقطهها، سرکشیها، خطوط کوتاه و بلند همراه با حرکت دست هنرمند درهم میآمیزند، از هم جدا میشوند، گرد خود میچرخند، میلرزند، شانه به شانه هم میسایند و دور میشوند تا در این میان هزاران چشمانداز لرزان را به ما القا کنند. این نقاشی غنایی، که پیوسته از هرنوع قالب بندی سازنده و منضبط آزاد و آزادتر میشود و در کارهای متأخر، فرمهای نوشتاری در آنها موجزتر از پیش شده است، از نیروی فریبنده قدرتمندی برخوردار است.
صادق تبریزی به بازیابی و گزینش مینیاتور و خطانگاری، به مثابه منابع الهام خود، ادامه میدهد، با جستجوی عالمانه در نمونههای هنر نگارگری سنتی، فضاها، رنگها و حرکتهای مینیاتوری را از آن منتزع میکند و در کار خود بازمی آزماید: رنگهای طلایی، فیروزهای، نارنجی، سیمایی، شنجرفی در تابلوهایش پدیدار می شود. همچنین، اسب سواران، عاشقان، نخجیرگران و جانوارن. اما، اغراق در ابعاد آدم و جانور، انتزاع رنگ از حجمهای مأنوس و تجرید آن در سطوح هندسی خلق کمپوزیسیون های نو، که براساس شتاب حرکت و ایجاز محض استوار است، این آثار را از سرچشمه الهامش ممتاز میکند.
تبریزی با عشق و شکیبایی به گنجینه مینیاتور رو میآورد، آن را آگاهانه میآزماید، سپس سعی میکند فراموشاش کند، تا چون نقاشي امروزین، که ذهنیتی معاصر دارد، بار دیگر از آن دانش و تجربه در فضایی جدید، اثری بیافریند که، بیشتر از آن که چون مینیاتور کهن مقید به مضمون ادبی باشد، تابع کاربرد خط و رنگ در نقاشی مدرن است. همین تلقی او و همگنانش - اویسی و ژازه - را از خیل مینیاتوریست سنتگرا جدا میکند.
در ادامه همین جست و جو، به کولاژ گرایش مییابد؛ ورق کتابهای قدیمی را بر سطلح بوم میچسباند و بر آن نقش ونگار خود را مینگارد. در نسخ قدیمی معتبر همواره بازی بدیع و متناسبی بین کتابت و نقش در جریان است. نوشته به هر بهانه داخل نقاشی میآید؛ نقاشی، بخشی از صفحه مکتوب را می پوشاند.
تبریزی در کولاژهایش این بازی عاشقانه دو نوع خط - حرف و نقش - را در ترکیب ماهرانه گاهی جسورانه، پیش چشم میآورد. در همین نمایشگاه، او کلیه مدارک تحصیلی خود - از شناسنامه و کارنامه تا اسناد اداری و احوال شخصی- را در تابلویی کنار هم میچسباند، ممهور به مهرهای رنگین میکند و در ترتیبی طنزآلود قرار می دهد و اسمش را میگذارد: کارنامه زندگی. یکی از مشخصههای اصلی تبریزی نگاه طنزآلود وی به دوروبر، به روابط آدمیان و هستی است.
او شوخ چشمانه به مناسبات مردم با یکدیگر، به طبیعت و قدرت قاهر، می نگرد و سبکسرانه در پرتاب کردن امروز به گذشته و فراخواندن قدیم به اکنون، رندی میورزد. زیر جلای رنگهایش، در تناسبات خطوط چالاکش، طرب هزل آمیزی جریان دارد که نگاه او را همواره جوان و شاداب نشان میدهد در دنیایی که رقصان بین امروز و همیشه، ناپایدار مینماید.
در دفتر مهندسی وزارت کشور، به هنگام فراغت، به چهره آدمها در نقاشی ایرانی فکر میکردم. دیدم چه در مینیاتور، چه در تابلوهای قهوهخانه، قیافه آدمها ثابت و بی احساس است.
کسی که مثل خولی در دیگ آب جوش شکنجه م بیند، همان قدر قیافه اش آرام و بی واکنش عاطفی است که فلان ساقی و رقاصه در مینیاتور یا شکارگری خوش باش در تابلوهای زند و قاجار. چرا چهره آنها نسبت به وقایع بیرونی واکنش نشان نمی داد؟ دراین میان، خولی موجود مضحکی به نظرم آمد که می توانست دستمایه مضمون پردازی های طنزآمیزی شود و چه حرفهای جدی که میشد در قالب این مایه مضحکه مطرح کرد. اتودهایم، که سی - چهل تا شد، به این فکر افتادم: کاشکی یک نقاش قهوهخانه - کسی مثل قوللر و مدبر، که آنها را از کودکی دیده و می شناختم - به این سوژه ها میرسید و به شیوه خودش این مضمون های هزل آمیز را میساخت. به یاد دوست دیرینم – بلوکیفر - افتادم که در دوازده سالگی، وقتی در خانه ما کار میکرد و هروقت رنگ و قلممو میخواست، به دستش میدادم. با او صحبت کردم و طرحم را گفتم. با همان نجابت و فروتنی عظیمش از آن استقبال کرد.
من، مضمون را طرح میزدم و او به شیوه خودش - با همان تکنیک و رنگ و فضای نقانان قهوهخانه – ساخت وساز آن را به پایان میبرد. همکاری ما کامل کننده کار یکدیگر بود، اما اگرصبر و بزرگواری بلوکیفر نبود. این کار به سامان نمیرسید. این کارها در گالری سیحون به نمایش درآمد
صادق تبریزی، یکی از چهرههای مشخص جریانی است که اساس مدرنیسم خود را بر پایه بازنگری هنرهای سنتی و بومی نهاده، از مجموعه هنرهای مذهبی ملی، فرهنگی ایران در کارهایش سودجسته است. از دورههای آبستره، چون نقطه اوج آثارش، یاد میکند، اما نقاشی مضمون دار همیشه ذهن او را به خود مشغول میدارد. سوژه اصلی کار او عشاق جوان و زنان و مردانی در هم پیچندهاند که به شیوه گرفت و گیر ساخته شده اند. این حالت مهر گیاهوار که انس و الفت اندام را در شکلهای متنوعش به تماشا درمیآورد، مشغله ذهنی نقاشی است که - به رغم ذهن طنز اندیشاش - رفتاری احساساتی و برداشتی نوستالژیک دارد. فضای قدیمی برای او، واجد ارزشهای برتری است که چون آن را خوب میشناسد، به آسانی آن را وانمینهد، در هر فرصتی به شیوه خود به نوکردنش همت گماشته است.
صادق تبریزی، که زندگی و هنرش را در متن سنت یافته و آموخته است، موتیفهای هنر بومی - چون مینیاتور و عنصر خط - غالب آثارش را تشکیل میدهند. او - هربار در فضایی متفاوت - هیج وقت از سنت نبریده و هنوز هم با آن در کشمکشی خلاق است.
منبع: کتاب نود سال نوآوری در هنر تجسمی ایران-جلد دوم-جوادمجابی