حقیقت سفر در جادههاست. تصور سفر بدون جاده ممکن نیست وهیچ مقصدی بدون جاده جایز نیست. جاده امیدی است به رفتن و رسیدن و یا رهایی از گم شدن، غافل از اینکه آنچه این راه برای ما تقدیر میکند، مقصد است. سفر به هر پدیده و هر دالانی از درون تا بیرون از جادهای میگذرد که اهمیتش بارها در آثار هنر تجسمی، سینما و ادبیات یادآوری شده است. جاده بهتر از هر کسی میداند که چه موقع باید برسیم و از این منظر نیز بیتفاوت به بهار نیست که به خوبی میداند چه وقتی باید فرا برسد. علاوه بر این، تعطیلات سال نوی ایرانی برای ما با جاده پیونده خورده و همین رویه، فرصتی برای نگاه به جاده در نگاه هنرمندان را رقم زده است.
جادهها گاهی بهشت میشوند و با دستان حسین محجوبی به جای میمانند و گاهی در عکسهایی از عباس کیارستمی در حرکت، خیس از باران و کاملا برگرفته از پیرامون عینی هستند. جادههای پرسکوت و پرتوقف حسین سعلبیفرد و محمد خلیلی تضادی معنادار از مسیرهای کیارستمی نشان میدهند.
همچنان که جادههای نورانی و سورئال از ایران درودی علاوه بر مهارت هنرمند، مفاهیم تعالی و رویش از مسیر را یادآور میشود و شکوه راه را پیش چشم میگذارد. رویندگی از تن جاده به سادگی و از دورنمای درختان پراکندهی آرمان یعقوبپور در میان گندمزارها بیان میشود و خلوتی مطلوب را پیش چشم میگذارد.