دربارهی خاستگاههای نگارگری ایرانی نظریات گوناگونی مطرح شده که هر یک کوشیدهاند تا یکی از سنتها یا جریانهای هنری که بعدتر در یکدیگر تلفیق شده و دورههای مختلف نگارگری ایرانی را ساختند بررسی کنند. از سنت نقاشی ساسانی گرفته که نمونههایی از آن در کاخهایی نظیر دورااُروپوس یا کوه خواجه برجا مانده تا سنت نقاشی مانویان که بیشتر در کتب مقدسشان نظیر ارژنگ به کار میرفته میتوان به عنوان دو نمونه نام برد.
در سدههای پس از ورود اسلام به ایران جریانی که بعدتر به مکتب بغداد معروف شد هم در شکلگیری نگارگری مؤثر بود. این سنت بصری که ناشی از گسترش امپراتوری اسلامی بوده سنتهایی نظیر نقاشی بیزانسی را نیز به ایران آورده است. جنبههایی از این سنتها در سدههای بعدی و به اشکال مختلف در مکاتب نگارگری ایرانی به کار آمد.
از طرف دیگر با تحولاتی نظیر ورود مغولها به ایران سنتهای نقاشی چینی هم به تدریج در نقاشی ایرانی ظاهر شد. آثار نگارگری موسوم به محمد سیاهقلم تا حد زیادی نمایانگر اصول نقاشی چینی در ایران است.
در نهایت نخستین نمونهها از آنچه میتوان نگارگری ایرانی نامید در حدود سدهی هفتم ه. ق. یعنی در دوران ایلخانان مغول در ایران ظاهر شد. از نسخهی مصور «ورقه و گلشاه» منظومهی عاشقانهی عیوقی که به دست نگارگری به نام مؤمن محمد خوئی نقاشی شده به عنوان یکی از نخستین نمونههای نگارگری ایران نام برده میشود.
این نسخه هماکنون در کتابخانهی موزهی توپقاپیسرای استانبول نگهداری میشود. در این کتاب چندین سنت که بعدتر به کرات در نقاشی ایرانی تکرار خواهد شد زاده میشود؛ از جمله پیوند نقاشی با کتابت و یا نوع نقاشی پیکرهها و البته تزئینات.
شاهنامهی دموت را میتوان نخستین نسخهی شاهنامهی مصور در نظر گرفت که احتمالاً به دستور سلطان ابوسعید بهادرخان، از آخرین ایلخانان مغول، تهیه شده است. در این نسخهی با ارزش که در اوائل سدهی بیستم تکهتکه شد و هر برگش به موزه یا مجموعهداری فروخته شد نشانههایی از نقاشی بیزانسی و چینی به چشم میخورد.
دیوان خواجوی کرمانی که به فرمان سلطان احمد جلایر در سدهی هشتم خلق شده یکی از نفیسترین نمونههای نگارگری ایرانی است. به واسطهی دستور سلطان احمد جلایر این مکتب را گاه جلایری مینامند و از آنجا که پایتخت سلطان در تبریز بود گاه به آن مکتب تبریز هم گفته میشود.