در مجموعه آثار پیش رو، درختان و گلها با زبانی انتزاعی جلوهگر شده است. هنرمندانی چون ههوال تاژاندره، بهروز مجیدی، مینا حکیم، محمد رحیمی و غزاله سماواتی هر یک در آثار خود، پیوندی شاعرانه میان نظم و بینظمی طبیعت را به تصویر کشیدهاند. انبوه گلها و پراکندگی منظوم درختان، در آثار پیش رو با زبان انتزاع مشهود است.
آثار ههوال تاژاندره با زبان انتزاع به بیان طبیعت میپردازد و در دو اثر از این هنرمند، زمینهی آبی و نحوهی قرار گرفتن درختان، همگی با یک تضاد مطلوبی در فرم همراه است زیرا پراکندگی و نظم هر دو در خلق درختان مشهود است. همچنین درختان در میان آبیها و خطوط، فضایی از مه و باد را پدیدار میسازد.
این پراکندگی چشمنواز در ترکیببندی گلهای بنفش روییده بر خاک خیس در اثری از بهروز مجیدی نیز دیده میشود. تقابل رنگ خاکی، تعداد گلهای بنفش در مرکز و دو سمت اثر و دورنمای آبی روشن، تاکیدی بر چینش دقیق عناصر در طبیعت را یادآور میشود.
 
در اثری از مینا حکیم، این نظم با گوناگونی گلها در طیفی از رنگهای قرمز تعدد پیدا کرده است. در این میان عظمت طبیعت با نمایش تفاوت بسیار زیاد حجم و ابعاد گلها در مقایسه با دو فیگور از انسانهای ایستاده بر برگ گل، نشان داده شده است.
در آثار محمد رحیمی، گلهای صورتی و انبوه با رفتار ابرازگر، در دشتی سبز چنان خلق شدهاند که بیهیچ شباهتی به واقعیت، تجمع و حرکتشان در باد دیده میشود. گلها در آثار او نمودی غریزی دارند.
در رویکردی متفاوت از آثار مذکور، میتوان به برگریزان تکدرختی در اثری از غزاله سماواتی اشاره کرد. درختی برهنه که در میان سفیدیهای زمستان و بیهیچ عنصری، با اندک شاخههای باریک همچنان خودنمایی میکند. شکوه درختان در فصل پایانی و بیهیچ رنگی باقیست و این مفهوم در اثر پیش رو بیان شده است.
 



