هم‌نشینی فلسفه و هنر
۴ دقیقه

هم‌نشینی فلسفه و هنر

راحله یوسفی

راحله یوسفی

کتاب «تجربه‌ی هنرمندانه در پدیدارشناسی مرلوپونتی» نوشته‌ی نادر شایگان‌فر، نوشتاری است که با وفاداری به اندیشه‌ی موریس مرلوپونتی، فیلسوف برجسته‌ی پدیدارشناس فرانسوی، به بررسی رابطه‌ی تجربه‌ی هنرمندانه و افق‌های پدیدارشناسی می‌پردازد. نویسنده نشان می‌دهد که مرلوپونتی، هنر مدرن را صرفاً یک حوزه‌ی زیباشناسی نمی‌داند بلکه آن را عرصه‌ای برای آشکار کردن هستی و بازاندیشی نسبت آگاهی و جهان می‌بیند.

کتاب «تجربه‌ی هنرمندانه در پدیدارشناسی مرلوپونتی» نوشته‌ی نادر شایگان‌فر، نوشتاری است که با وفاداری به اندیشه‌ی موریس مرلوپونتی، فیلسوف برجسته‌ی پدیدارشناس فرانسوی، به بررسی رابطه‌ی تجربه‌ی هنرمندانه و افق‌های پدیدارشناسی می‌پردازد. نویسنده نشان می‌دهد که مرلوپونتی، هنر مدرن را صرفاً یک حوزه‌ی زیباشناسی نمی‌داند بلکه آن را عرصه‌ای برای آشکار کردن هستی و بازاندیشی نسبت آگاهی و جهان می‌بیند.

مرلوپونتی، هنر را هم‌سنگ فلسفه در توانایی آشکار ساختن جهان معرفی می‌کند. او باور دارد که هنرمندانی مانند پل سزان، خوان گریس، براک و پیکاسو، با رویکردی مشابه پدیدارشناسی، به لایه‌های پنهان واقعیت نزدیک می‌شوند. شایگان‌فر این ایده را گسترش می‌دهد و توضیح می‌دهد که هنر مدرن، در پیوند با تفکر پدیدارشناسانه، می‌تواند از محدودیت‌های صرفاً فرمالیسم وزیبایی‌شناسی بصری فراتر رفته و دوباره با حوزه‌های معرفتی، اجتماعی و انسانی پیوند برقرار کند.

فصل‌های کتاب:

این کتاب در چهار فصل سامان یافته است. فصل نخست، زمینه‌ی نظری اندیشه‌ی مرلوپونتی را ترسیم می‌کند. نویسنده با اشاره به فلسفه‌ی دکارت و تمایز جوهرها و سپس گذر از بحران جدایی ذهن و جهان از طریق پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر، به دیدگاه مرلوپونتی می‌رسد که «در جهان بودن» را اساس تجربه‌ی انسانی می‌داند.

فصل دوم به تحلیل پدیدارشناسانه‌ی نقاشی‌های سزان اختصاص دارد. سزان تلاش می‌کرد طبیعت را نه بر پایه‌ی دانسته‌های نظری، بلکه از طریق تجربه‌ی مستقیم و ادراک زیسته به تصویر بکشد. مرلوپونتی در این رویکرد، پیوندی میان هنر و پدیدارشناسی می‌بیند، همان‌طور که پدیدارشناس از پیش‌فرض‌ها فاصله می‌گیرد تا به تجربه‌ی ناب برسد، سزان نیز با کنار گذاشتن نگاه نظری، فرم‌ها و رنگ‌ها را در اصالت حسی‌شان بر بوم می‌نشاند.

فصل سوم بر ارتباط هستی و هنر مدرن تمرکز دارد. نویسنده توضیح می‌دهد که هنر، به‌ویژه در کوبیسم، با کنار گذاشتن بازنمایی صرف، می‌تواند لایه‌های نادیدنی هستی را نمایان سازد. این فرایند، از دید مرلوپونتی، نتیجه‌ی رابطه‌ای دیالکتیکی میان نقش و نقاش است؛ جایی که سوژه و ابژه جدا نیستند، بلکه در یک تجربه‌ی مشترک «در جهان بودن» حضور دارند. شایگان‌فر بر این اساس نشان می‌دهد که فلسفه و هنر مدرن، برخلاف تصور رایج، می‌توانند در کشف و آشکار کردن هستی، همکار باشند.

فصل چهارم نگاهی انتقادی به نهاد موزه دارد. مرلوپونتی معتقد بود که آثار هنری زمانی معنا پیدا می‌کنند که در پیوند با موقعیت و تجربه‌ی زنده‌ی هنرمند و بیننده فهمیده شوند. اما موزه با جدا کردن آثار از بستر زنده‌ی شکل‌گیری آن‌ها و قرار دادن در فضایی ایستا، آن‌ها را به اشیای «منجمد» بدل می‌کند. از این منظر، موزه بیش از آنکه محل زنده نگه داشتن فرهنگ باشد به «سردخانه‌ی فرهنگ» شباهت دارد. شایگان‌فر با پیروی از این دیدگاه، بر درک اثر در بستر و موقعیت زنده‌ی خودش تاکید می‌کند و نه در حصارهای بسته‌ی موزه.

در بخش آخر، «ملاحظه پایانی»، جدال تاریخی طرح و رنگ به‌ویژه در امپرسیونیسم بررسی می‌شود؛ جریانی که با تأکید بر رنگ و نور، جهان را به جلوه‌های گذرای بصری فروکاست. سزان، با عبور از رنگ و نور صرف و بازگشت به ساختارهای بنیادین طبیعت راهی تازه گشود. مرلوپونتی نیز در آثارش چون «شک سزان»، «زبان غیرمستقیم و آوای سکوت» و «چشم و ذهن» همین رویکرد را دنبال می‌کند. این کتاب نیز نشان می‌دهد که حقیقت، نه در یک‌سوی تقابل، بلکه در میان‌بودگی و گفت‌وگوی زنده‌ی عناصر متضاد آشکار می‌شود.

سخن پایانی

در مجموع، «تجربه‌ی هنرمندانه در پدیدارشناسی مرلوپونتی» پلی است میان فلسفه و هنر. کتاب از یک سو مفاهیم کلیدی پدیدارشناسی مانند «حیث التفاتی»، «در جهان بودن» و «بازگشت به اشیاء» را توضیح می‌دهد و از سوی دیگر نشان می‌دهد که این مفاهیم چگونه در دل هنر مدرن، به‌ویژه در آثار سزان و کوبیسم، شکل می‌گیرند. نگاه نویسنده، هم به فلسفه وفادار است و هم به هنر و همین سبب می‌شود اثر برای مخاطبانی با علاقه‌ی مشترک به این دو حوزه، خواندنی و تأمل‌برانگیز باشد.