پیکاسو در مواجهه با آنچه آنری روسو میکرد به شگفت آمده بود. برای نقاشی که کارش را با الهام از هنر آفریقا پیش برده بود، آثار روسوی خودآموخته کم از شاهکار نداشت. به نظر میرسید که آنچه که پیکاسو بهمدد تحقیق و مطالعه در ماهیت هنر آموخته بود، از قلمموی روسو میچکید. او همهی آنچیزی را تصویر میکرد که پیکاسو در پیاش تاریخ اقوام آفریقایی را جستجو کرده بود.
هنرمندان خودآموخته انگار به همان جوهرهای دست یافتهاند که هنرمندان آموزشدیده بهمدد سالها مطالعه و ممارست در پیاش تلاش میکنند. هنر انگار از درونشان میجوشد و بیواسطهی چیزی و با ابزاری عمدتاً کمبها در مقابل چشمانمان هویدا میشود. هنرمندان خودآموخته انگار بر لبهی تیغی راه میروند که ماهیت هنر خوانده میشود؛ همان مفهموم فرار و لغزانی که فلاسفه، اندیشمندان، هنرمندان و نظریهپردازان دربارهاش قلمزدهاند و آنها به کمک نیرویی ناشناخته، پیش رویمان میگذارند. آنچه آنها میکنند، همان ماهیت گریزانی است که معنی هنر میخوانند.
این جریان در ایران نیز همچون سایر نقاط دنیا با نامهای متعددی مانند مش اسماعیل، مکرمه قنبری، داوود کوچک