پریوش گنجی، نقاش و مدرس هنر متولد تبریز است. او در ادوار مختلف گرایشهای متنوعی را دنبال کرده است؛ در نقاشیهای پریوش گنجی ردی از سومیئه تا فوویسم قابل بازشناسی است. اصول پایهای نقاشی را در هنرستان هنرهای زیبای دختران «بهزاد» ، زیر نظر رضا فروزی و محمود فرشچیان فراگرفت. برای ادامهی تحصیل عازم انگلستان شد و در سال 1347 در هنرکدهی سنت مارتین و هنرکدهی جان کاس لندن تعلیم دید و دورهی کارشناسی نقاشی را در هنرکدهی چلسی همان شهر گذارند. سپس راهی فرانسه شد و در کلاسهای آزاد بوزار شرکت کرد. پس از آن به ایران بازگشت و از اواسط دههی شصت تدریس در محافل دانشگاهی را آغاز نمود. او در دههی هفتاد بورس تحقیقات تطبیقی یونسکو را دریافت کرد و راهی ژاپن شد تا سنتهای هنر شرقی مطالعه کند. در این فرصت به بررسی تاثیر نقوش ایرانی، بهویژه دوران ساسانی روی کیمونوهای ژاپنی پرداخت. او هماکنون نمایندهی فرهنگی بنیاد ژاپن در ایران است. وی در بازگشت به ایران مدت کوتاهی با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان همکاری داشت و سپس در دانشگاه هنر ایران و دانشگاه الزهرا به تدریس طراحی و چاپ پارچه مشغول شد. پریوش گنجی در ادوار مختلف به سبکهای آبستره و اکسپرسیونیسم گرایش داشته است. مجموعهی «آب» از جمله شاخصترین دورههای کاری اوست که در حدفاصل اکسپرسیونیسم و انتزاع تغزلی قرار میگیرد؛ « انبوه ضربهقلمهای هیجانی در این آثار، به شکل گنگی فیگوراتیو به نظر رسیده و برگهای درختان، امواج دریاها و یا ذراتی که در اثر توفان در هوا پخش شدهاند را تداعی میکنند. سرعت اجرای این ضربهقلمها و جوهر خودجوش و به ظاهر کنترلنشده آنها، جلوه تأثیرگذار یک نقاشی کنشی رفتارنما با ریتمی بسیار پویا و خروشان را تداعی میکند». پاکباز دربارهی این سنخ آثار پریوش گنجی مینویسد: «در نوسان بین بازنمایی و انتزاع همواره رنگ را چون عنصری بیانگر و تغزلی به کار گرفته است». آثار او در ابتدا بهواسطهی آشنایی نزدیک هنرمند با جریانهای اکسپرسیونیستی، به این سبک گرایش داشت اما پس از سفر ژاپن ردی از سنتهای شرقی، و مشخصاً سومی-ئه در آثارش هویدا شد؛ شیوهای ملهم از آموزهی ذن که با مرکب و بدون افزودن رنگ اجرا میشود. خود او در این باره میگوید: «وقتی از ژاپن برگشتم، مدتی با شیوه آب مرکب سنتی ژاپنی کار میکردم و بعد هم یک دوره درگیر کارهای آبهای خروشان شدم. بعد از آن خیلی آرام آرام به کارهای مونوکالر علاقهمند شدم و کارهایم دیگر رنگهای مختلف را نداشت بلکه فقط رنگ آبی در کارم دیده میشد که این اتفاق تحت تاثیر شرایط جامعه بود. بعد از آن بار دیگر با تغییر شرایط اجتماع به سراغ رنگهای قرمز و سیاه رفتم و کمکم مجموعهی پنجرهها را شروع کردم».