انهدام از مرگ تا ویرانی، از فساد تا تباهی؛ آنچه برجا میماند میراث انهدام است. انهدام را میتوان در گذر روزگار دید یا هنگام پا گذاشتن به سن. رد انهدام را میتوان در فساد پی گرفت که تصویرش به مرور عیان میشود. اما همچنان از دست رفتن عزیزی یا ویرانی عمارتی بهجای مانده از روزگارانی قدیم هم برای ما یادگاری از همین پدیده است. انهدام همچون تصویری موحش، اول در نگاهمان ظاهر میشود و بعد گریبان روح و جانمان را میگیرد. گویی اینجا، همان نقطهای است که هنرمندان دست به کار میشوند تا انهدام را با تمامی وجوه دشوار و چندگانهاش، پیش چشممان مصور کنند. پس اگر این رابطهی مستقیم و سرزنده میان هنرمند و احساسش نباشد شایدهیچ تصویری هم به جا نماند؛ تصاویری که میکوشند روح، جان و روانمان را از آنچه است بیدار کنند. هر ویرانی گرچه ناامنی بستری که به عادتهای ما مرتبط میشود را گوشزد میکند اما به قطع که بسیاری مواقع این ویرانی بستر امن فردا را رقم میزند. انهدام خانه، ارتباط، وطن و هر آنچه که ما فکر میکنیم به قطعیت و ثبات رسیده و این مقوله متضاد ساختن و رویش است در نتیجه میتوان مقولهی تخریب را به ز