تهران، ایستاده در جایی میان گرگومیشِ تعلق ساکنانش قرار دارد. گاهی پایتختی برای مهاجرانی که در پی امکانات و فرداها به سویش آمدهاند و گاهی جایی برای تولد آنها که در این شهر پا به دنیا گذاشته و هر روزشان را در این شهر زیستهاند و هر روز، به دلیل احساسی عمیقتر از آنچه که دیگران تجربه کردهاند، درگیر نبردی درونی میان عشق به شهر و مفاهیمی چون کلافگی، ازدحام، سرعت، صدا و سرب هستند.