آنچه امروزه به معنای هنر معاصر ایران شناخته میشود، حاصل تلاش هنرمندانی است که جریانهای مختلفی را از ۱۵۰ سال پیش آغاز کردهاند، به طور دقیقتر جریان هنر نوگرای ایران از دهه ۱۳۲۰ آغاز شد. از مهمترین نهادهای هنری که در تولد هنر نوگرا و مدرنیسم در ایران نقش داشت تاسیس هنرکده هنرهای زیبا در سال ۱۳۱۹ بود که بعدها به دانشگاه تهران پیوست و به دانشکده هنرهای زیبا تغییر نام داد. هنرمندانی که بازیگران اصلی جریان هنر نوگرای ایران بودند در این دانشکده تعلیم دیدند.
اساتیدی که آندره گدار اولین رئیس دانشکده هنرهای زیبا برای تدریس در نظر گرفت فارغالتحصیلان مدرسه کمالالملک مانند علی محمد حیدریان، حسنعلی وزیری، ابوالحسن صدیقی، محسن مقدم و دانشآموختگان مدرسه عالی هنرهای زیبای پاریس مانند محسن فروغی، مادام آشوب امینفر، یوگین آفتندیلیان بودند. با آنکه هدف گدار ترویج جریانهای پیشرو در اروپا نبود، اما برخی اساتید اروپایی، دانشجویان خود را با هنر مدرن اواخر قرن نوزدهم در اروپا آشنا کردند. در سالهای بعد از آن نیز برخی از هنرمندان فارغالتحصیل این دانشکده برای ادامه تحصیل به کشورهای اروپایی و روسیه رفتند. جواد حمیدی، جلیل ضیاءپور، محمود جوادیپور، حسین کاظمی، احمد اسفندیاری، مهدی ویشکایی، منوچهر یکتایی در اروپا، هوشنگ پزشکنیا در ترکیه، میر مصور، رسام ارژنگی، علیاصغر و جعفر پتگر نیز در روسیه به ادامه تحصیل پرداختند. هنر نوگرا در ایران یکی از چهار جریان موازی هنری در دوران پهلوی بود که این هنرمندان پایهگذاران آن بودند. آثار بسیاری از این هنرمندان تنها روایت محض از مدرنیسم غربی نبود، بلکه اقتباسی از هنر مدرنیسم غربی بود که با بازنمایی بافتار فرهنگی ایران درآمیخته بود.
نسل اول و دوم هنرمندان نوگرا
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و تغییر رویکرد حکومت نسبت به هنر، هنرهای تجسمی به ویژه نقاشی تحت حمایت قرار گرفت و برگزاری نمایشگاههای آثار فارغالتحصیلان دانشکدههنرهای زیبا در کنار اساتید مشهور آن زمان، توجهات را به هنر نوگرا معطوف کرد. با اولین بیینال تهران در سال ۱۳۳۷، آثاری از ۴۹ هنرمند که در ژانرهای مختلف مدرنیستی بود به نمایش درآمد و بدین ترتیب هنر نوگرای ایران به رسمیت شناخته شد.
نسل اول از هنرمندان نوگرای ایران دغدغههای متفاوتی در خلق آثارشان داشتند. برخی از این هنرمندان با دغدغه هویت و ایرانیسازی به خلق آثارشان میپرداختند، هنرمندانی مانند جلیل ضیاءپور، هوشنگ پزشکنیا، جواد حمیدی، حسین کاظمی، محمود جوادیپور و منوچهر شیبانی. در مقابل این دسته گروهی دیگر بودند که حضور هویت و ملیت ایرانی نه تنها برایشان دغدغه محسوب نمیشد، بلکه آن را محدویت میدانستند هنرمندانی نظیر مهدی ویشکایی، منوچهر یکتایی.
نسل دوم هنرمندان نوگرای ایران، مانند مارکو گریگوریان، سهراب سپهری، محسن وزیریمقدم، سیراک ملکونیان و ژازه تباتبایی، با رویکردهای مختلف اما متعهد به راه هنرمندان نسل قبلی در تثبیت هنر نوگرای ایران نقش بسزایی داشتند. اغلب این هنرمندان ایران و اروپا تحصیل کرده بودند و نتیجه تلاشهای آنها در دهههای ۲۰ و ۳۰ هنرمندان برای تعریف هنر مدرنیسم ایرانی منجر به شکلگیری جریان نوسنت گرا و سقاخانه دید.
نسل سوم و جریان نوسنتگرا
در دهه ۴۰، چالش دوگانه سنتگرایی و مدرنیسم دوباره به میان آمد و جنبشهای جدیدی شکل گرفت که تحت عنوان نوسنتگرایی میشناسیم. هنرمندان این نسل تلاش کردند تا میان میراث تصویری گذشته و جریان هنر معاصر پیوند ایجاد کنند. عنوان جریان «سقاخانه» را نخستینبار کریم امامی برای گروهی از هنرمندان در هنرکده هنرهای تزیینی به کار برد. مهمترین هنرمندان این جریان حسین زندهرودی، منصور قندریز، صادق تبریزی، ژازه تباتبایی، ناصر اویسی، فرامرز پیلارام، پرویز تناولی، مسعود عربشاهی بودند. این هنرمندان با بهکار گیری خط و نقاشی و الهام از آداب و رسوم و فرهنگ بومی ایرانی در پی دستیابی به مکتب هنری ملی بودند. تثبیت و به رسمیت شناختن جریان سقاخانه نیز را میتوان به ارائه اثری با عنوان «K+L+32+H+4، من و پدرم» از حسین زندهرودی در سومین بیینال تهران به سال ۱۳۴۱ دانست. در سالهای بعد از ۱۳۴۳ هنرمندان دیگری نظیر سیا ارمجانی و جعفر روحبخش نیز به این جریان علاقهمند شدند. به طور کلی هنرمندان جریان سقاخانه را میتوان در دو گروه دستهبندی کرد. هنرمندانی که به فرمهای تجریدی، خوشنویسی در هنر سنتی ایران گرایش داشتند مانند تناولی، زنده رودی و پیلارام و گروهی که از اشکال فیگوراتیو در هنر سنتی ایران بهرهبردند مانند اویسی، تباتبایی و تبریزی. با موفقیت داخلی این جریان، آثار شماری از هنرمندان سقاخانه در رویدادهای بینالمللی مانند دو سالانه ونیز حضور یافت و به نمایش درآمد.
پسا سقاخانه، رویکردهای هنرنوگرای ایران در دهه ۵۰
بافتار هنر نوگرای ایران در دهه ۵۰ دوران شکوفایی تازهای را با برگزاری جشنوارههای داخلی و بینالملی و توسعه بازار هنر تجربه کرد. تاسیس فضاهای بزرگ هنری و موزه هنرهای معاصر تهران و اجرای پروژههای فرهنگی نقش کلیدی در سالهای بعدی و هنر معاصر ایران داشت.
رویکرد نقاشی-خط که شکل ابتدایی آن در دهه۱۳۴۰ و در جریان سقاخانه ظهور کرده بود، در این دوران توسط گروهی از خوشنویسان حرفهای پاگرفت و در دهههای بعد توسعه یافت. گونههای مختلف آن توسط هنرمندانی نظیر پیلارام، تناولی، زندهرودی و صادق تبریزی شکل گرفت و بعدها هنرمندانی نظیر محمد احصایی، رضا مافی و نصرالله افجهای در این راه گام نهادند.
در این دهه هنر ایران با غلبه بر مدرنیسم به تدریج به رویکردهای معاصر روی آورد و بروز تاثیر هنرهای مینیمالیستی، مفهومی، اشکالی از پست مدرن و خط- نگاری را میتوان در آن مشاهده کرد.
چهرههای شاخص و کنشگران هنری ایران مانند مارکو گریگوریان نقش مهمی در این تحرکات هنری معاصر داشتهاند. «گروه آزاد نقاشان و مجسمه سازان»، از تاثیرگذارترین گروههای هنری پیشرو در سال ۱۳۵۳ تشکیل شد و نقش بهسزایی در این عرصه داشت. مارکوگریگوریان، مسعود عربشاهی، غلامحسین نامی، محمدابراهیم جعفری، عبدالرضا دریابیگی، سیراک ملکنیان، مرتضی ممیز و فرامرز پیلارام هنرمندان این گروه را تشکیل میدادند. علاوه بر این هنرمندان، صحنه هنر متکثر ایران شاهد حضور افراد دیگری نیز بود، مانند منیر فرمانفرماییان، بهمن محصص، پرویز کلانتری، محمد فاسونکی، حسین محجوبی، ایران درودی، ناصر عصار، پروانه اعتمادی، بهجت صدر، فریدون آو، اردشیر محصص، رضا بانگیز، جلال شباهنگی، ابوالقاسم سعیدی، علی گلستانه، جعفر روحبخش، لیلی متیندفتری، قاسم حاجیزاده، بهمن بروجنی، مهدی حسینی، رضا بانگیز، آیدین آغداشلو، بهمن دادخواه و علیرضا اسپهبد، فریده لاشایی، بهرام دبیری، حسینعلی ذابحی، نیکزاد نجومی، علی اکبر صادقی و بسیاری دیگر.
هنر ایران پس از انقلاب ۵۷
در ابتدای این دوره به دلیل ماهیت ضد غربی انقلاب، رویکرد هنر مدرن که در ادوار پیش رواج یافته بود، مانند گذشته مورد استقبال و حمایت نبود. جریان هنری کشور به دنبال راهی برای تعریفی جدید از هنر مدرنیسم بود و گونهای از هنر ایرانی – اسلامی که متوجه هنر متعهد ومردمی بود، پا گرفت. یکی از پیشگامان این دوره نصرتالله مسلمیان است که اولین نمونههای هنر ایدئولوژیک را به نمایش گذاشت. با انقلاب ۵۷ هنرمندان دیگری نیز وارد فضای هنر ایران شدند که با رویکردهای تعدیلشده نسبت به هنرمندان نوسنتگرا پا به این عرصه گذاشتند مانند هانیبال الخاص، کاظم چلیپا و نیلوفر قادرینژاد، خسرو خسروجردی، نصرتالله مسلمیان، بهزاد و کوروش شیشهگران، ناصر پلنگی، حسین خسروجردی، عبدالحمید قدیریان و بسیاری دیگر. هر چند هنر بعد از انقلاب میکوشید که مضامین شهادت، جنگ و معنویت را به نمایش گذارد و از جریانهای هنری گذشته دوری کند اما نشانههای جریانهای هنری دهه ۴۰ را میتوان در آن بازیافت.
چندین سال بعد و در دوره دوم هنر پس از انقلاب، رویکرد بازگشت به ریشهها و سنتها، اشکال دیگر هنر نیز مورد توجه قرار گرفتند. هرچند در این میان هنرمند جریان نوسنتگرا مجالی برای حضور نداشتند اما خوشنویسان توانستند به آسودگی فعالیت کنند، هنرمندانی مانند محمد احصایی، نصرالله افجهای به خلق آثارشان ادامه دادند.
در پایان دهه ۶۰ با حضور گالریهای خصوصی، زمینه برای نمایش آثار هنری مختلف و منفک از مفاهیم ایدئولوژیک فراهم شد. همچنین دوسالانههای هنری برقرار و نمایشهای دوسالانهها در موزه هنرهای معاصر تهران برگزار شد. مجموع شرایط بهوجود آمده بستر را برای حضور در عرصههای بینالمللی مهیا کرد و هنر نوگرای ایران فرصت حیات دوباره یافت. هنر این دوره را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: سنتگرایان، نوگرایان و نوسنتگرایان، که با توجه به مقضیات جامعه گروه نوسنتگرایان با استقبال بیشتری روبرو شدند. نوسنتگرایان در این دهه با تلفیق هنر مدرن غرب و تجربه بصری ایرانی در دو گروه فیگوراتیو و انتزاعی به خلق اثر پرداختند. هنرمندانی نظیر نصرتالله مسلمیان، احمد امین نظر، محمدعلی ترقیجاه، هانیبال الخاص، علی اکبر صادقی، پروانه اعتمادی در زمره هنرمندان فیگوراتیو و هنرمندانی مانند جعفر روحبخش، همایون سلیمی، پرییوش گنجی را در زمره هنرمندان انتزاعی میتوان قرار داد.
از دهه ۷۰ به بعد علاوه براینکه هنرمندان نوسنتگرای قبل از انقلاب مورد توجه قرار گرفتند، هنرمندانی دیگری مانند محمد ابراهیم جعفری، مهدی سحابی، منوچهر معتبر، محمد حسین ماهر، بابک اطمینانی و بسیاری دیگر نیز به این جریان پیوستند.
با پایان دهه ۷۰ صحنه هنر ایران شاهد ظهور هنرمندان جدیدی است که شیوههای مختلف معاصر و رسانههای گوناگون را برای خلق آثارشان بهکار گرفتند.